لیلا مقنعه سرخابی بر سر دارد. حتی یک تار مویش را نمیبینی، اما حسابی بزک کرده است. صورت گردش مثل تربچه قرمز درقابی رنگی جای گرفته است. بلوز تنگ طلایی رنگ به تن دارد که با دامن کوتاه و جوراب شلواری مشکی براقش هماهنگ است. لیلا در آمستردام بهدنیا آمده، ۲۳ساله و ترکتبار است.درس میخواند و هفتهای چندساعت در یک سوپرمارکت کار میکند. با دیدن او به خودت میگویی اگر لیلا با این سر و وضع در میدان ونک تهران راه برود، حتماً به عنوان «بدحجاب» دستگیر میشود.
در چشم همشهریهای بلوند و چشم آبی، لیلا دختری مسلمان و سنتی است که بهزعم آنان نه به دلخواه بلکه به حکم مردان خانوادهاش حجاب دارد؛ دختری که اگرچه درجامعهای دموکراتیک زندگی میکند، اما بهقدر کافی آزادی انتخاب و اختیار ندارد.
لیلا اما میگوید به انتخاب خودش گیسوانش را پوشانده و از سرو وضعش هم خیلی راضی است. او خیلی مومن نیست. مثلاً رقص و موسیقی را هم جزو واجبات معنوی زندگی میداند. لیلا هر روز یک نوع حجاب را امتحان میکند.اغلب مقنعههای رنگی و شلوارهای تنگ میپوشد و یک خروار هم آرایش میکند.
رواج حجاب دردنیای غرب در سالهای اخیر سیر صعودی داشته و اشکال گوناگونی به خود گرفته است. اگر حجاب داشتن را پوشاندن موی سر و اندام بدانیم، شمار زیادی از زنان مسلمان با پیشینه مهاجرت در غرب به نوعی باحجاب هستند. بسیاری از دختران جوان ترک و مراکشیتبار هم در هلند با حجاب هستند و گروه بزرگی از آنان در زمره بهاصطلاح «بدحجاب» به مفهوم ایرانی آن قرار میگیرند. در غرب آمستردام در محلههای مسلماننشین انواع گوناگون پوشش را میتوان دید.
محبوبیت حجاب در غرب را نمیتوان تنها در بعد مذهبی آن خلاصه کرد. هویتجویی اقلیتهای قومی مسلمان برای حفظ ریشههای فرهنگی و تاکید بر هویت متفاوت و غیرغربی یکی از دلایل رشد حجاب است. بخشی از زنان مسلمان هم با روی آوردن به اسلام ایدئولوژیک و بنیادگرایانه، آگاهانه حجاب را برگزیدهاند.
عبارت «بدحجاب» پس از انقلاب و اجباری شدن پوشش اسلامی، بهتدریج جای عبارت «بیحجاب» را در ادبیات رسمی دولتی و رسانه ای درایران گرفت.دردوران پهلوی، «بیحجاب» به معنای کسیکه موی سر خود را با روسری نپوشانده و چادر و روبنده را حذف کرده است، به فردی پذیرفتهشده از سوی اقشار لیبرال جامعه تبدیل شده بود. اگرچه برای روحانیت اسلامی و سنتگرایان، بیحجابی زنان همواره تابویی بزرگ و زن بیحجاب گناهکاری روسیاه در پیشگاه پروردگار بودند.
عبارت «بدحجاب» تحقیرکننده، منفی و سرکوبگرانه است. زن ایرانی درفضای عمومی نمیتواند کاملاً «بیحجاب» باشد، اما میتواند «بدحجاب» به شمار بیاید. او کسی است که در اماکن عمومی بخشی از موهایش را نمیپوشاند و کاکل آراستهاش را به رخ دیگران میکشد.بهقول معروف بزک و دوزک میکند، مانتویی رنگی و چسبان میپوشد، کفشهای پاشنه بلند به پا میکند و خلاصه به هزار زبان و با همه وجود میگوید: «بابا من آدمم، زنم و حق دارم خودم لباسم را انتخاب کنم .»
نپوشاندن کامل موی سر در ایران به هر شکلی اغلب نشانگر میل باطنی زنان به آزادی پوشش است و نمایش بخشی از گیسوان به نوعی مخالفت با اجباری بودن حجاب تلقی میشود… اما فرق «بدحجاب»ایرانی با «بدحجاب» آمستردامی چیست؟
«بدحجاب» ایرانی متهم به همدستی با ضد انقلاب است. میگویند آگاهانه یا ناآگاهاه آب به آسیاب دشمن میریزد. مبارزه با آنچه «بدحجاب» به تبلیغ آن پرداخته یعنی «فرهنگ به اصطلاح منحط غربی» باعث صرف بخش مهمی از بودجه مملکت برای حذف او و همتایانش شده است. زن «بدحجاب» ایرانی اما گوشش به این حرفها بدهکار نیست. او تفسیر دیگری از مسلمانی دارد و دلیلی نمیبیند که حساب پس بدهد. اگرچه بارها درخیابان مواخذه میشود، جریمه میدهد و حتی به زندان میرود، اما باز روز از نو و روزی از نو!
او هیچ ادعایی ندارد و حرفهای گنده و روشنفکری هم نمیزند.تنها حرفش آزادی حق انتخاب است و بس. جریمه، زندان و شلاق هم نتوانسته او را مرعوب کند. هرچقدر او را بیشتر سرکوب میکنند، جریتر میشود و از نمایش گیسوی آراسته از زیر روسری و شال، آرایش سر وصورت، پوشیدن لباسهای مد روز و رنگی در مکانهای عمومی دست بر نمیدارد.
در مقایسه اما هرچقدر زن به اصطلاح «بدحجاب» ایرانی خواهان رهایی از دست روسری و مقنعه است، دختران مسلمان به اصطلاح «بدحجاب» مثل لیلا درآمستردام خواهان پوشاندن موی خود هستند و در این کار اصرار غریبی هم دارند. آنها انواع مدلهای پوشاندن کامل مو را یاد گرفتهاند. سبکهای عربی یا ترکی پوشاندن مو با هم متفاوتند و هرکس برداشت متفاوت و فردی خود را از حجاب دارد. بسیاری از این زنان جوان بخصوص در فصل تابستان اصراری در پوشاندن سر و سینه و یا ساقهای خود ندارند و با لباسهای چسبان و استفاده افراطی از زر وزیور زنانگی خود را به رخ میکشند.
پوشاندن کامل مو از سوی زنان مهاجر درغرب اغلب درارتباط مستقیم با هویتجویی قومی است. لیلاها میخواهند متفاوت باشد. حجاب برای آنها نوعی سپر دفاعی دربرابر انتظارهای جامعهای است که در عمل آنها را به فاصله گرفتن از ویژگیهای فرهنگی و قومیاش موظف میکند. اکثریت لیلاها مذهبی سفت و سخت نیستند و در محیط کار و تحصیل با مردان و پسران همکلاسی دمخورند.آنها در رفتار روزانه جسور، فردگرا و سختکوش هستند و به قولی خیلی هلندی بارآمدهاند.
زنان باحجاب در هلند و یا در کشورهای همجوار در عمل با معضلی چند وجهی روبرو هستند. آنها به خاطر پوشاندن موی سر در چشم اکثریت سفید و سکولار هلندی، مذهبی و سنتی محسوب میشوند. از منظر گفتمان مسلط مدرن داشتن حجاب یکی از دلایل عدم ادغام در جامعه و عدم پیروی از ارزشهای فکری و تربیتی امروزی است. این تصور نیز وجود دارد که این زنان حتی اگر تحصیلات عالیه و استقلال مالی هم داشته باشند، هنوز به اندازه کافی از حق انتخاب فردی و رهایی برخوردار نشدهاند. در بهترین حالت باز هم آنها باید بتوانند ثابت کنند که حجابگرایی منافاتی با برابری جنسیتی درخانواده و آزادیهای فردی ندارد.
درهلند زن مسلمان به عنوان قاضی حق پوشیدن روسری را به نشانه حمل سمبل مذهبی ندارد. او به خاطر داشتن حجاب قادر به رقابت با زنان سفید در تمام زمینهها و داشتن فرصتهای شغلی برابر و مثلا داشتن شغلی در شرکتهای بزرگ تجاری نیست.
سیاستمداران راستگرا هم به تبلیغ این پیشداوری عامهپسند و سیاه و سفید دامن میزنند. مثلاً رهبر اسلامستیز حزب آزادی،«خیرت ویلدرس» حتی خواهان پرداخت مالیات از طرف زنان باحجاب میشود و در عمل آنها را مورد تبعیض قرار میدهد.
از نظر لیلا حجاب نوعی ایمنی در برابر کنترل پدرسالارانه خانوادگی و قومی ایجاد میکند. او به گونهای رضایت پدر و برادرش را با پوشاندن موهایش فراهم کرده است و به این ترتیب میتواند از آزادی عمل بیشتری برخوردار باشد. از سوی دیگر حجاب اعتماد به نفس او را در رهایی از «ازخود بیگانگی تحمیلی»، در جامعهای که او را همیشه یک خارجی میبیند بالا میبرد!