{{زن و وطن}}
ترانههای زیبا از لونی دیگر هستند. نهتنها مقولهی سرزمین مادری و مقام و شأن زن بر تارک ترانههای او میدرخشند، بلکه حسهای عاشقانهی زنانه با شیوهای ظریف از سوی جنسی بیان میشود که تا حال مردان برایش سرودهاند و آنان اغلب شنونده و یا حتی خوانندهی حسهای عاشقانه و جنسی مردان بودهاند. در زمینهی زن و وطن زیبا میگوید: “خودم فکر میکنم شعر زن امضاء هنری من بوده است. هر آلبومی که من منتشر کردهام، یک ترانهاش به ایران اختصاص داشته. فکر میکنم این تنها کاری است که میشود وقتی در یک کشور آزاد زندگی میکنی انجام دهی و صدایی بشوی. شاید کسانی که در ایران زندگی کردهاند، غربتکشیدهتر از کسانی بودند که در خارج از ایران زندگی کردند، چون ایران دیگر آن ایرانی نبود که همه میشناختند. اولین شعری که در وصف وطن وقتی در ایران بودم میخواندم چنین بود: بیا با ما بخوان آواز غربت / که ما در خاک خود غربت کشیدیم.”
زیبا از کوچ به عنوان یک تجربهی مثبت در زندگیاش یاد میکند. مهاجرتی که نهتنها در خودیابی او مؤثر بوده، بلکه به ترانههایش قدرت بخشیده است: “در ایران که بودم من یک ازدواج خیلی کوتاه داشتم و جدا شدم. سن کمتری داشتم، بیتجربهتر بودم و شعرهایم ـ به قول خودم ـ آه و نالههای زیاد داشت. بیشتر غم و درد عاشقانه بود. بعد از مهاجرت آدم کمکم شروع میکند روی پای خودش بایستد و دیگر آن نازپروردگی از یاد میرود. من خودم را اینجا پیدا کردم و اینکه من تاب و تحمل خیلی چیزها را دارم. اگر قبلا میگفتم که اگر تو از خانه بروی من میمیرم و مرا ترک نکن. دیگر همه را برعکس کردم. مثلا مواظب خودت باش وگرنه من از این خانه میروم و تو خواهی مرد. آنچه را ضعف بود تبدیل به قدرت کردم و بعد فکر کردم که من اصلا به جز این قدرت چیزی نمیخواهم بخوانم. بس است هرچه ما واسهی معشوق خواندیم و گفتیم که ما عبد و عبید تو میشویم. حالا من میخواهم از خواستههای زنانهام بخوانم. ولی این خواست با قدرت است و نه با التماس. ما خودمان باید به خودمان احترام بگذاریم. نه اینکه من بگویم تو حق داری در مورد تمایلات جنسیات صحبت کنی ولی من بد است که در موردش صحبت کنم و یک عمر زندگیام بدون ارضاء جنسی بگذرد! کما اینکه میلیونها زن زندگیشان اینطور گذشته و اصلا ندانستند که این آمیزش جنسی برای برخورد نزدیک زن و مرد است، برای دلپذیر بودنش است. حتی من در آلبوم “اوج” میگویم چطور با من عشقبازی بکن: چون طلای ناب مرا بیمنت از خاکم بکن / یک شبی را عاشقانه از هوس پاکم بکن / هر نگاهت موجی بر هر تخته سنگ پیکرم/ پرتلاطمتر ز پیشم؛ غرق امواجم بکن.”
{{تجربه عشق در خانواده}}
اگر زیبا در ترانههایش از حسهای عاشقانه میگوید، این عشق را او از کودکی در خانواده و در نگاه و رفتار مادر تجربه کرده است: “مادر من تا کلاس نُه بیشتر درس نخوانده. یادم هست در یک مهمانی زنانه که من 16 سالم بود همهی زنان از زندگیشون گله میکردند که من به خاطر بچهها ماندهام. مادرم گفت که من با محمود زندگی میکنم چون دوستش دارم، وگرنه من میتونم همهجا بچههایم را ببرم و از پس زندگی برآیم. و من هیچگاه آن روز را از یاد نمیبرم. مادرم همیشه با پدرم روابط عاشقانه داشت. و ما این را در نگاههای مادرم به پدرم، از شوخیها و حرکات زیبای زنانهاش میدیدیم. اگر پدرم مرد خانواده بود، مادرم همهکارهی خانواده بود. او بود که در خانه را به روی هرکس که میخواست بازمیکرد و پدرم همیشه احترامش را داشت.”
{{
“دختر تو؛ خواهر ما، تو خیابونا به کاره”}}
زیبا شش آلبوم تا حال منتشر کرده است و هفتمین آلبوم خود را به نام “مرد من” در دست انتشار دارد. موزیک ترانههای زیبا غمگین نیست، حتی اگر ترانه نیز شاد نباشد و زیبا در این میان یک استثنا قائل میشود: “خوم با حسی که شعر را گفتهام همان موقع ترانه و ملودی را با هم قاطی میکنم. به نظر خودم هم هیچیک از شعرهایم غمگین نیست به جز “خونه”. خونه درباره آرزوهای گمشده در ایران صحبت میکند و بخصوص مسئلهی فحشا در ایران بسیار غمانگیز است، چون خیلیها از روی فقر به فحشا کشیده شدند. خونه را در استودیو سه بار ضبط کردیم و من تا میرسیدم به اینجا گریهام میگرفت: دختر محله ما؛ دختر تو؛ خواهر ما؛ تو خیابونا به کاره. من واقعا حسام این نبود که دختری که دارد در خیابانها کار میکند دختری غریبه است، فکر میکنم این دختر میتواند خواهر هرکدام از ما باشد؛ دختر هرکدام از ما باشد که در خیابان به خودفروشی مشغول است. فحشا و اعتیاد تأسفبارترین اتفاقی است که در ایران اتفاق افتاد.”
در کنار ترانههای دیگرگونهی زیبا چیزی که شگفتی شرکتکنندگان در کنسرتهای او را برمیانگیزد، بلوز و شلوار سادهی اوست که در ظاهر نیز او را از خوانندگان سنتی متفاوت میسازد: “من بیشتر از لباسم توی صحنه دارم که به تماشاچی بدهم و همیشه نه خودم را گرفتار لباس پوشیدنم میکنم و نه تماشاچی را. سادگی را بیشتر دوست دارم و زندگی خصوصیام هم خیلی ساده است.”
تفکر پشت موزیک
زیبا از بچگی در مهمانیها میخوانده است. پدر و عمههایش هم میخواندهاند و یا ساز میزدهاند. بنابراین زیبا در هنر خوانندگی از تشویق خانواده برخوردار بوده و نیازی نداشته که برای هنرش با کسی بجنگد:
“زمانی که من روی صحنه رفتم پدرم زنده نبود، ولی دوست نداشت که من در کاباره بخوانم. دوست داشت موزیک من جایی برود که پشتش تفکری هست. مادرم خیلی مشوق من بود. برادرانم هم پشتیبانم بودند و دو خواهرم که پا به پای من حرکت کردند. هرجا از نظر مالی در تنگنا بودم و یا حتی در بخش نور و صدا در کنسرتهای لوسآنجلس خواهرانم یاریام رساندهاند. مرد زندگیام هم که بیش از دوازده سال است با هم هستیم، بسیار تشویقم کرده و نیز اینکه چه بکنم که هنرم بهتر و بهتر شود.”
قصه و آواز
دو سال است که زیبا قصهی مهاجران ایرانی را گوش میکند و از سه ساعت مصاحبه با آنان پانزده تا بیست دقیقه از حکایت را روی صحنه به صورت قصهگویی میبرد: ” قصهی شما را قصهی خودم میکنم. میان قصه گیتار میزنم و میخوانم.”
سه خواهر در کنار هم
زیبا نیز مانند اغلب هنرمندان ایرانی نمیتواند از طریق هنرش امرار معاش کند:
من در یک دفتر کار میکردم و خواندن برایم بیشتر یک سرگرمی بود. ـ درواقع چون نمیتوانی از آن پول درآوری مجبوری به عنوان سرگرمی به آن نگاه کنی ـ عروسیها و کابارهها نمیخوانم و فقط جاهای مخصوصی برنامه اجرا میکنم و هیچوقت پولی از آن درنیاوردهام. در حال حاضر بیش از خوانندگی کار “قصه و آواز” من میچرخد. من در واقع چون با خواهرانم زندگی میکنم از پس زندگی برمیآیم. اگر تنها زندگی کنم با کار هنریام از پس زندگیام برنمیآیم. متأسفانه!”
از آنجا که زیبا با دو خواهرش زندگی میکند، خواهرها کار خانه را خیلی خوب میان خود تقسیم کردهاند:
“من عاشق آشپزی هستم. یکی از خواهرانم بهترین آشپز و بهترین کیکپز خانه است. ظرفشویی را هم معمولا من انجام میدهم. آرامشبخش است، اما رختشویی را ـ با اینکه ماشین میشوید ـ دوست ندارم و اتوکشیدن را مطلقا.”
هنر و سرگرمی هنرمند
زیبا علاقمند است که در سالهای آینده در کار قصهگویی پیشرفت کند: “فکر میکنم کار متفاوتی حتی از قصهگوییهای غیرایرانی است، به خاطر موزیکی که همراهش هست. از نظر فرهنگی نیز فکر میکنم این کار ما را به جامعهی غیرایرانی معرفی میکند.”
تفریح و سرگرمی زیبا موزیک و تئاتر است. به جاز علاقه دارد و یکی از خوانندگان مورد علاقهاش دایانا کرال است. از کتابهای مورد علاقهاش میپرسم:
“آخرین کتابی که برایم جالب بود “سهشنبهها با موری” است. سه کتاب از نویسندهاش میچ آلبوم خواندم که برایم دلپذیر بود و یکنفس خواندم. از زندگی ایران درودی نیز بسیار لذت بردم. انگار که من با این زن زندگی کرده ام.”