{{حوالی سال 64 / بند زنان زندان قصر}}
از شروع جنگ چند سال میگذرد. بمباران هوایی، صدای آژیر و وضعیت قرمز. از زنی زندانی، دختری متولد میشود. زن همانوقتها اعدام میشود.
پگاه آهنگرانی دختر جوانی است که ویولنسل مینوازد تا آزادش کنند. او اعدام میشود.
{{سال 70 / بند زنان زندان قصر}}
چند سال گذشته است. میگویند در این سالها زنان میانسال، زنان زندان بودند و پگاه آهنگرانی، دختر نوجوانی در خون. به زندگی خود پایان داده است، یا پایان دادهاند.
{{سال 80 / بند زندان زنان قصر}}
زندان زنان، جوان شده است. پگاه آهنگرانی دختری که شانزده، هفده سال پیش در زندان متولد شده است؛ از زنی که اعدام شد. دختری سرکش و پرشور که از زندان آزاد میشود اما آن بیرون، ادامه چندان روشنی وجود ندارد.
{{سال 90 / مکان نامعلوم}}
دوستان و همکاران و همه منابع موثق خبر میدهند که پگاه آهنگرانی بازداشت شده است. مکانش نامعلوم است. حدسها و گمانها و خبرهای دست اول و دست چندم… اطلاعات امنیت سپاه یا نیروی انتظامی؟ اماکن تختطاووس که پورزند را هم همانجا برده بودند یا بند دوی الف که میگویند مهناز محمدی و مریم مجد هم آنجا هستند یا بند ثارلله که میگویند در اوین است یا بند 209 یا راحت کنیم خودمان را «بند زنان زندان اوین»؟
ده سال از زمانی که منیژه حکمت، «زندان زنان» را ساخت میگذرد و امروز پگاه آهنگرانی در دنیای فیلم نه، که در دنیای واقعی بهترین سالهای جوانیاش در جایی از زندانی که اسمش دیگر قصر نیست و لوکیشن فیلم هم نیست و «اوین» است، گرفتار شده است.
{{حوالی سال 90 / زندان اوین / سایه سنگین متهم بودن}}
حالا دیگر زندانیها در شهر پخش شدهاند. دیگر هر جایی ممکن است زندان باشد. معروفترینشان اوین است. سالهایی که پیر و جوان از اوین میگذرند. سالهایی که دیگر هنرمندان هم سایه امنی ندارند، سالهایی که سینما سایه امنی ندارد.
نوریزادها و پناهیها، محمدیها و رسولافها، پرچمیها و آهنگرانیها همه از اوین گذشتهاند. هر کس میتواند بازجویی داشته باشد، بازجویی که با او مشورت کند و بازجویی که از او بترسد. بعضی بیسروصدا ممنوعالکار میشوند، بیسروصدا بازجویی میشوند، بیسروصدا میروند، بیسروصدا آب میشوند.
حالا پگاه آهنگرانی سه دهه از زندان زنان، فیلمساز هم هست. پرشور و جسور هم است. بیپروا به دل دغدغههایش میزند. فیلم مستندی که درباره تئاتر شهر ساخته است، «محاکات» در شناخت غزاله علیزاده و همین آخریها «دهنمکیها» که انگاری به مذاق عدهای خوش نیامده، همه شکی باقی نمیگذارند که پگاه، زبان سینمایی خود را پیدا کرده است. او از شهرت و بازیهای سینمایی همان وقتها که دختری با کفشهای کتانی را بازی کرد، عبور کرد و در این سالها شد سینماگر جوانی که دلش برای ایران، برای آینده فرهنگی ایران، آینده سینمایش، تئاترش و آینده نسلی که خودش هم از آن است، میتپد و همین میشود که دوربین را برمیدارد، میرود کنار سینماها از مردم بپرسد که چرا «اخراجیها» میبینند.
مسعود دهنمکی، «انصار حزبالله سابق» و «فیلمساز فعلی»، از ایده او استقبال میکند؛ میشود شخصیت اصلی «دهنمکیها». در مصاحبهای که پگاه با روزنامه شرق داشته است، خواندم که مسعود دهنمکی، کارگردان مطرح سالهای اخیر سینمای ایران، کارگردان فیلمهای پرفروش «اخراجیهای 1»، «اخراجیهای 2»، «اخراجیهای 3» و البته همه اخراجیهای آینده، بعد از دیدن فیلم از اینکه پگاه «صادق» نبوده، انتقاد کرده است… و بعد فکر کردم آیا آقای دهنمکی «صادق» بودهاند؟
روایتها بسیارند؛ مثل روزهای اول همه دستگیریها … دستگیریهایی که قانونی نیستند، دستگیریهایی که دلایلشان «نامعلوم» است و روشن هم نیست که چطور «معلوم» میشوند. دستگیریهایی که بیآنکه بدانی جرمت چیست باید در پیدا کردن آن با بازجوهایت همکاری کنی. خودت را مرور کنی، آنقدر که به گناهان نکردهات هم اعتراف کنی و حالا پگاه را بردهاند که به ما بگویند جرمش چیست.
حالا که سایه سنگین گاه و بیگاه به تنهایی کافی نبوده است؛ که دیگر آمدهاند و بردهاند تا «همکاری» کند، دو فیلم متفاوت از او بر پرده است، «ورود آقایان ممنوع» و «آقا یوسف». سایت کلمه نوشته است مردمی که به تماشای این فیلمها رفتهاند با تشویق پگاه آهنگرانی بر پرده سینما به بازداشت او اعتراض کردهاند.
این روزها که این بازیگر جوان ممنوع الملاقات است دوستانش از مردم میخواهند که در جایی جز اوین به ملاقاتش بروند. نمیدانم چند نفر از تماشاچیهای دو فیلم «آقا یوسف» و «ورود آقایان ممنوع» میدانند یکی از دختران آقا یوسف و پریا آن دختر باهوش دبیرستانی، الان در زندان است.
اگر تهران بودم به دیدن فیلمهایش میرفتم و در تاریکی سالن سینما وقتی مردم به پریا میخندیدند به بغل دستیهایم میگفتم این دختر جوان که به تماشای بازیاش آمدهاید، حالا اوین است و من آمدهام سینما تا ملاقاتش کنم.
عکسهای بیشتری از پگاه آهنگرانی در «زندان زنان» را که مردمک منتشر کرده است، [اینجا->http://www.mardomak.org/photos/album/63558] ببینید.