{{پیش از اصل مطلب:}}{{ این نوشتهای است که در همشهری ماه تیرماه 90 و در پرونده ویژه بزهدیدگی زنان منتشر شد. قسمتهایی از این مطلب سانسور شد که به صورت برجسته در متن مشخص است و ظاهراً افاضاتی هم به افاضات من افزوده شده. اصل مطلب این است. در این نوشته سعی کردم که با بررسی موردی پرونده آمنه، نشان بدهم مسئله قصاص اولاً این قدرها مسئله ساده ای نیست که به سادگی بتوان آن را انکار کرد و در ثانی چه بسا قصاص، مجازات عادلانهای برای این جرم باشد. خانه کاهگلی را تمثیلی گرفته ام از نظام فرهنگی، اجتماعی و قضایی ایران تا بگویم چرا این خانه مقتضی این مجازات است.}}
آمنه بهرامی، دختری که عشق اسیدی صورتش را سوزاند، ماه گذشته تا یک قدمی اجرای حکم قصاص چشم جنایتکار عاشق خود رفت و تنها مشکلات خاص دستگاه قضایی مانع از اجرای این حکم شد. عزم جدی آمنه اما، منتقدانی جدی نیز داشت. ماجرای اسیدپاشی و قصاص آن پس از گذشت 7 سال از جنایت، بحثهای پردامنهای را در محیطهای گفتوگوی عمومی رقم زد. منتقدان به ویژه در شبکههای اجتماعی اینترنتی، اصل قصاص را نشانه میرفتند و جمله معروف گاندی، در این روزها سخت جا باز کرده بود که «قانون چشم در برابر چشم، روزی تمام دنیا را کور خواهد کرد».
با این همه ماجرا آن گونه که عموم مردم بیواسطه در مییابند، ساده نیست. نه قضیه قصاص این قدر ساده است، نه ماجرای اسیدپاشی در جامعه ایران. امروز با جامعهای طرفیم که اسیدپاشی در آن تبدیل به یک خطر بالقوه برای زنان شده است. به گفته مجید ابهری، 98 درصد از قربانیان جنایت اسیدپاشی در ایران، زنان هستند. اینک یک قربانی تصمیم گرفته تا حکم قصاص چشم مردی اسیدپاش را اجرا کند. اگرچه آمنه، انگیزه اصلی خود از این اقدام را «تنبیه» مجید عنوان میکند، اما در میان اظهارات مضطرب او میتوان نشانههای دیگری نیز یافت.
وی در [یکی از مصاحبههای خود->http://www.radiofarda.com/content/f8-ameneh-eye-for-aye/24107969.html] در واکنش به این یادآوری که با اجرای این حکم زندگیش هیچ تغییری نخواهد کرد، میگوید: «وقتی اين حکم را گرفتم در سال ۲۰۰۸ يک دفعه اسيدپاشی خيلی کم شد، ولی در سال گذشته چون اجرای حکم طول کشيد دوباره دارد زياد میشود. من به دادگاه گفتم هر کسی دارد میسوزد مقصر شما هستيد که اين قدر طول میدهيد که من پشيمان شوم اما من پشيمان بشو نيستم». گویی آمنه در پس حس تشفی خاطر جستن، خود را در برابر مصون ساختن دیگر دختران ایرانی از تجربه سوزان اسید نیز مسئول میداند. وقتی او خود را در جایگاهی فراتر از یک بزهدیده صرف و در مقام یک مصلح اجتماعی تصور میکند، باید انتظار واکنشهایی را نیز داشته باشد که این خیرخواهی را برنمیتابد: شمار قابل توجهی از ایرانیان، نمیخواهند که این حکم اجرا شود، ولو این که هیچ کدام فهمی متکاملتر از فهم آمنه از قضیه نداشته باشند.
[در جایی دیگر->http://www.radiofarda.com/content/f8-ameneh-eye-for-aye/24107969.html]، آمنه حرف از گذشت میزند: «من گفتم دو ميليون يورو می گيرم تا ازاين حکم بگذرم. گفتند به ما وقت بدهيد اما من دو سال به همه وقت دادم. در روزنامهها گفتم هر کسی پول به من بدهد ازاين حکم میگذرم چون آينده من بايد تضمين شود. من بايد بدانم اگر برای کسی اين اتفاق بيفتد آدمهايی هستند که کمکش میکنند، ولی متاسفانه امثال من که میسوزند در جامعه ايران تنها هستند، خودشان بايد برای خودشان فکر کنند». البته او در مصاحبههای دیگر نیز دستپاچه از این که موج عمومیِ به پا شده به خاطر ماجرای قصاص، این دیه را بدهد و زمینه رهایی مجید از حکم فراهم بیاید تصریح میکند به این راضی نیست که مجید این پول را بدهد و بخواهد آزاد شود.
آمنه، شاید این واقعیت را آشکار نکند، اما بر آستانه یک کشاکش روحی ایستاده. از میان گفتههایش میتوان حدس زد شاید اگر این حکم در همان سال اول پس از وقوع جنایت صادر میشد، وی بسیار سادهتر رضایت به گذشت میداد. اما او در پس هفت سال رنج و سختی و از آن مهمتر بییاوری در مراحل درمان خود قرار گرفته است، آیا کسانی که در این هفت سال زندگی آسوده و کمفراز و نشیب خود را داشته اند و پس از این هم چنین خواهند بود، میتوانند قضات صالحی باشند که از آمنه صرف نظر از حکم قصاص چشم را بخواهند؟
بگذارید یک بار دیگر دادههای خود را مرور کنیم، ما با چه مسائلی مواجه هستیم؟ مسئله تشفی خاطر بزهدیده، مسئله بییاوری و تنهایی بزهدیده در ایام پس از وقوع جرم، مسئله عبرت گرفتن مجرمین بالقوه و پایین آوردن ضریب فراوانی جرم اسیدپاشی در ایران و مسئله مجازات عادلانه مجید با توجه به ساختار فرهنگی، سیاسی و اجتماعی موجود. هدف در اینجا یافتن راه حل برای موضوع حاضر نیست، بلکه صرفاً تلاشی برای روشن کردن برخی زوایای موجود در پرونده است. دست کم مسئله حاضر به حکم دادگاه رسیده و قانون مجوز اجرای قصاص چشم را صادر کرده است.
{{تاملی در قصاص}}
مجازات قصاص، خواه قصاص نفس که به عنوان کیفر قتل عمد پیشبینی شده و خواه قصاص عضو که در مسئله آمنه با آن مواجه هستیم، یکی از پیچیدهترین مجازاتهاست. نه تنها در نظام حقوقی ایران، بلکه در نظام حقوقی هیچ کشور دیگری نمیشود به سادگی حکم به نفی آن داد. حتی بر خلاف تصور رایج، بنیان موجهسازی این کیفر بیش از آن که کارکردی باشد، نظری است. یعنی صرفاً به این خاطر که تنها مجازات اعدام میتواند قاتل را از قتل بر حذر بدارد، یا تنها قصاص چشم میتواند جانی را از کور کردن چشم دیگران بترساند، قصاص به عنوان یک کیفر مطلوب شناخته نمیشود. بلکه از منظر این پرسش که مجازات عادلانه برای مثلاً قتل عمد، هم از منظر بزهدیده و هم از منظر بزهکار کدام است، قصاص بهترین پاسخ را فراروی ما مینهد.
چرا قصاص را میتوان مجازات عادلانهای خواند؟ جواب ساده است، در گفتمان حقهای بشری، اگرچه حق تعیین سرنوشت از همه بنیادینتر است، اما هیچ چیز با حق حیات انسان برابری نمیکند، کدام مجازات میتواند تکافوی سلب چنین حقی را کند؟ مثال جزیره متروک کانت به خوبی نشان میدهد که هدف از مجازات صرفاً حفظ کیان اجتماع نیست، بلکه ترمیم عدالت نیز هست. از آن مهمتر این که آیا میتوان در مسئلهای مثل قتل عمد، مجازات حبس ابد برای قاتل را یک مجازات عادلانه دانست؟ او نهایتا در کسری از زمان، یک روز یا یک هفته و در اکثر موارد در کسری از ساعت تصمیمی گرفته و اجرا کرده است، آیا این مجوز مناسبی است که یک عمر در پس میلههای زندان از اکثر فعالیتهای انسانی محروم باشد؟ این مجازات است یا شکنجه مزمن و طویلالمدت؟ و آیا اعدام او که همان فرایند سلب حیات را این بار در مدتی طولانیتر و به صورت خودآگاه بازسازی میکند (و از این حیث مناسبتر و متناسبتر است) نمیتواند عادلانهتر باشد؟ همین مسئله را در مورد قصاص عضو، با شدت کمتری میتوان مطرح کرد.
برخی با استناد به رویکردهای پدیدآمده در قرون جدید و بیاثر بودن تدابیری که میخواستند با مجازاتهای سنگین نظیر اعدام فراوانی جرم را کاهش دهند، استدلال میکنند که مجازاتهایی نظیر کور کردن چشم، برای پایین آوردن فراوانی اسیدپاشی کارآیی مناسبی نخواهند داشت. اما تعمیم پژوهشهای جامعهشناختی از یک زمان گذشته و یک جامعه دیگر به زمان و مکان حاضر محتاج ظرافتهایی بیش از این است. حامد قدوسی، از منظری اقتصادی به تحلیل مسئله میپردازد و در [وبلاگش->http://chaay.ghoddusi.com/2011/05/post_1212.html] مینویسد: «هزینه جرم قطعا روی کاهش انگیزه جرم اثر دارد، خصوصا اگر جرم از جنس جرمهایی باشد که با خونسردی انجام میشود». او یک ایراد روششناختی نیز به نحوه استدلال مخالفین مجازاتهای سنگین میگیرد: «اینکه ببینم اعدام زیاد شد ولی جرم سال بعد افزایش پیدا کرد خود به خود هیچ اطلاعی نمیدهد مگر اینکه اول بتوانیم وضعیت ناقض (Counter-Factual) آن را تصور کنیم و ببینیم «اگر اعدام صورت نمیگرفت جرم چه قدر میبود» و بعد آن را با وضعیت رخداده مقایسه کنیم. تخمین این وضعیت ناقض در حالتهایی که دادهها محدود است و امکان آزمایشگاهی وجود ندارد کاری بسیار پیچیده و غیربدیهی است».
{{آرامش خاطر جستن و جبران هزینههای جرم}}
پاشیده شدن اسید به صورت آمنه، برای او «هزینه» داشته است؛ اگرچه نتوان خسارات مادی و معنوی وارده را محاسبه کرد. او زیبایی و بینایی را از دست داده و در اوج جوانی با سرنوشتی مواجه شده که کاملاً علیرغم خواست و اراده او، رقم خورده است. صدمات روحی و روانی نیز بحث دیگری است. در مقابل این همه هزینه، به آمنه دقیقاً چه چیزی پرداخت شده است؟ او با وضعیتی طرف شده که روزبهروز هم بدتر میشده است: بر اثر این حادثه، پس از مدتی او بینایی یک چشم دیگر خود را نیز از دست میدهد. آیا آمنه حق ندارد که جبران هزینههای خود را از مجید بخواهد؟
بسیاری اصرار آمنه به اجرای حکم را «انتقامجویی» تلقی میکنند و احتمالاً در پس ذهن خود گمان میکنند که این مجازات نیت شریفی ندارد، پس باید به هر قیمت با آن مقابله کرد. اما در معادله هزینههای آمنه، چه جبرانی برای او پیشبینی شده است؟ تشفی خاطر پیدا کردن بزهدیده، مسئله کوچکی نیست، وگرنه اگر تا پیش از وقوع جرم، ما تنها با مجرمی ضداجتماعی روبرو بودیم، پس از آن با بزهدیدگانی روبرو خواهیم بود که هنوز آسوده نشده اند و انتقام خود را این بار نه فقط از مجرم، بلکه از جامعهای که فرصت گریز از مسئولیت را به مجرم داده اند پس خواهد گرفت.
آمنه میگوید: «دولت ايران مرا هرگز حمايت نکرد، غير از پول اوليهای که آقای خاتمی و آقای احمدی نژاد به من دادند و آن پول فقط بابت يک سال اوليه زندگی من بود و بعد از آن قطع شد. من آينده ندارم و خودم دنبال هزينههايم هستم. دولت ايران هيچ قانونی ندارد اگر برای کسی اتفاقی افتاد دولت حمايتش کند. دولت مرا تنها گذاشت». مسلماً در توان مجید موحدی نیز نبوده است که تمام هزینههای درمان آمنه را به خاطر عمل حماقتبارش بدهد، اما آیا دولت در قبال آرامش روانی شهروند خود مسئول نبوده است؟ طی این هفت سال چه چیزی به آمنه و حتی خانواده، بستگان و دوستان آمنه داده شده است، که اینک از آنها خواسته میشود از همین مجازات هم صرف نظر کنند؟ [به قول خواهر آمنه->http://www.asriran.com/fa/news/165913/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AA%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D9%87%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%B1-%D8%A2%D9%85%D9%86%D9%87-%D8%A8%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D9%82%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D9%BE%D8%A7%D8%B4%DB%8C]، «این قصه نیست. حقیقتی است که واقع شده و سرنوشت و زندگی ما را واژگون کرده است». مشاورههای روانی و مددکاریهای ضروری در چنین مواردی که به کنار، تمهید مقدمات درمان آمنه نیز به کنار، آیا فقط هزینههای درمان آمنه توسط اجتماع (یا دولت، فرقی نمیکند) پرداخت شده است؟
خواهر آمنه در نامهای خطاب به مخالفین قصاص مجید نوشت: «شما درمان آمنه را که خانواده موحدی هیچ بخشی از آن را نپرداختند و زحمت تهیه پولش را هم به خود تحمیل نکردند به شکل واقعی و جدی نمیبینید؟ شما میدانید هر عمل آمنه با وجود تخفیفها چه قدر هزینه برداشته است؟ هر عمل، دو الی هفتهزار یورو. به آن اضافه کنید هزینه انواع داروها و پمادها و کرمها را؛ آن هم چند بار در طی روز. روزی که آمنه به تنهایی برای دوشگرفتن رفت و کاسه چشمش را خالی یافت و غش کرد، شما کجا بودید؟» مسئله برای مخالفین قصاص چشم مجید نیز ساده است، آیا آنها حاضرند دور هم جمع شوند و هزینههای درمان آمنه را به عنوان بخشی از تاوان طبیعی جرم رخداده بین خود تقسیم کنند؟ آنها پس از گذشت هفت سال چنین کاری را انجام نداده اند، شاید این ایده سادهانگارانه به نظر بیاید، اما دولت که (در معنای عام آن از قوه مجریه گرفته تا مجلس و قوه قضاییه) تعین خواست اجتماع است، هیچ گاه به صورتی سازمانیافته چنین چیزی را نخواست. آن گونه که کمپینی خودجودش شکل گرفت تا به آمنه بگوید مجید را قصاص نکن، هیچ کمپینی شکل نگرفت که به دولت بگوید از ما مالیات بگیر و سلامتی آمنه را تا حد ممکن به او بازگردان. قصاص احتمالی چشم مجید، حتی مخالفین را به این فکر نیانداخت که از مجلس بخواهند قانونی برای حمایت از قربانیان جرایم این چنینی بگذراند و دست کم نظام تامین اجتماعی کشور را ارتقا دهد. باز به قضاوت بنشینیم، با تمام این اوصاف، امروز چه چیزی میتواند خاطر بزهدیدگان را (که منحصر در آمنه هم نیست و شبکهای از افراد مرتبط با او را در برمیگیرد) تشفی ببخشد؟
{{مشکله ناموس!}}
بگذارید تمام مسئلههای پیشین را حل شده فرض کنیم، یک مجازات عادلانهتر از قصاص چشم، یک نظام تامین اجتماعی ایدهآل، بهبودی کامل آمنه و جامعهای که در آن هستیم. در این وضعیت فرضی، آیا باز هم میتوان نسخه مجازات سنگین برای مجید را دور انداخت؟ خواهر آمنه یادآور میشود که آمنه ناموس مجید نبوده است و او و خانوادهاش اساساً به چنین کلیشههایی اعتقاد ندارند. اما بسیاری دارند، احتمالاً بسیاری مانند مجید هستند که دوست دارند ده سال هم حبس بکشند، اما آخر کار انسانهایی «ناموسپرست» به شمار بروند. این فانتزی نیست، [در پرونده میدان کاج->http://bigahha.wordpress.com/2011/02/23/ka/]، {{این بند توسط معاون سردبیر همشهری ماه سانسور شد: «گویی به صورت عرفی مردم این را پذیرفته اند که «حق بر ناموس» از حقوق غیرقابل انکار مردان و مربوط به حریم خصوصی آنان است. این ناموس چه معنایی دارد که به تو اذن میدهد بر انسان دیگری تسلط مطلق داشته باشی، نقض همه قوانین و مقررات را برایت مجاز میکند و کسی از همشهریانت از این بابت مواخذهات نمیکند؟» او اعتقاد داشت این جمله هزینههای زیادی دارد، آیا باز هم آن را حذف میکند؟ این یک ریسک است!}}
قانون خوب در نقطه تعادل ارزش و واقعیت قرار دارد، نمیتوان از واقعیتهای جامعه چشم پوشید و به این بهانه که قانون قصاص چشم، قانونی کاملاً ضدارزش و بازتولیدکننده خشونت است، از اجرای آن صرف نظر کرد. متاسفانه نگاه دستوری به فرهنگ، گریبان همه را گرفته است، خواه روشنفکر، خواه دولتمرد.
{{زیر سقف کاهگلی}}
اگر کسی در خانهای زندگی کند که سقفش کاهگلی باشد، هر سال مجبور است آن را ترمیم کند تا در فصل بارشهای جوی، چکه نکند. کاهگلی بودن سقف، مصائب فراوانی دارد، بسیار بیشتر از سقف قیروگونی، یا سقفی که عایق آماده دارد. سقف کاهگلی تمثیل دقیقی از مجازات قصاص چشم است. بر این باورم که این مجازات در نقطه مناسب شبکهای از واقعیتها و ارزشهای اجتماعی، فرهنگی، تاریخی، سیاسی و اقتصادی قرار دارد. اگر روزی ما جامعهای داشته باشیم که بر مشکلات عمدهای نظیر محروم کردن دیگران به خاطر خواستههای خود، مسئله ناموس (که هیچ مبنایی در دین و اخلاق ندارد و صرفاً مقولهای تاریخی است)، فقدان احساس مسئولیت جمعی و نبود نظام تامین اجتماعی فائق بیاید، دیگر نیازی به این مجازاتها نخواهد بود. قرآن میگوید صرف نظر کردن از حق قصاص، برای دارنده آن بهتر است. مطمئناً روزی که ما بتوانیم بستههای جایگزین قصاص را به بزهدیدگان عرضه کنیم، آنها خود از این حق میگذرند و خیر الهی را میخرند.