گذشتگان ما تصور میکردند بچهها با بزرگسالان فقط در اندازه و سایز بدن تفاوت دارند و باید با آنها مثل بزرگترها رفتار کرد و توقعاتی که از یک انسان بالغ وجود دارد از کودک هم باید داشت. در صورتی که وقتی یک کودک به دنیا میآید فقط موجودی با پنج حس است. کودک در دو سالگی صاحب هوش میشود و کمکم از بزرگسالان تقلید میکند و حدود پنج سالگی تخیل هم به داراییهای او اضافه میشود و شروع به نقاشی کردن و ساختن آن چیزهایی میکند که در تخیلاتش است.
او تا هفتسالگی هیچ تعقل و منطقی ندارد، به همین دلیل هم کارهایی میکند که بزرگترها انجام نمیدهند مثلا در زمستان تصمیم میگیرد لباس تابستانی بپوشد یا میان حرف دیگران میپرد و کارهای ناهنجار دیگری انجام میدهد. کودک از هفتسالگی تعقل و منطق را کمکم یاد میگیرد اما نه به اندازه بزرگسال و زمان نیاز دارد تا او دارای شخصیت شود. متاسفانه برخی افراد جامعه هنوز در تفکرات گذشته ماندهاند و نمیدانند کودک به همان اندازه که جسمش کوچک است یافتهها و داراییهایش هم کم است.
بنابراین به جای آموزش دادن به کودک او را تحقیر و تنبیه بدنی میکنند و اجازه رشد شخصیتی را به او نمیدهند. به همین دلیل است که فرد وقتی به سن ۲۰ سالگی میرسد، شخصی است دارای شخصیت یک کودک سهساله. این کودک وقتی بزرگ میشود به دلیل رفتاری که با او شده است به فردی خشن، کودکآزار و بیمار تبدیل و در جامعه مرتکب جرم میشود. در بسیاری از کشورهای پیشرفته از آنجایی که اهمیت رشد کودک مشخص شده است برای اینکه زوجی صاحب فرزند شوند باید مدرک مهارت تربیت و نگهداری کودک را داشته باشند. یعنی مراکزی هستند که به والدین آموزش میدهند در سنین مختلف چطور با فرزندانشان رفتار و آنها را چطور تربیت کنند و چه رفتاری با بچههایشان داشته باشند.
این والدین یاد میگیرند کاری که خیلی از پدران و مادران در کشورهای غیرپیشرفته انجام میدهند یعنی آسیب رساندن لحظه به لحظه به کودک را انجام ندهند و با توجه به رشد کودک با او رفتار کنند. جامعه امروز ما نیز نیاز مبرم به چنین آموزشهایی دارد. ما باید به افرادی که میخواهند صاحب فرزند شوند یاد بدهیم چطور با آنها رفتار کنند. حتی باید برای افرادی که کلاسهای مهارت نگهداری از کودک را نمیگذرانند، محرومیت بگذاریم. در بسیاری از کشورهای پیشرفته نیز محرومیتهایی مثل بیمه نکردن کودک و نداشتن حمایتهای دولتی برای چنین والدینی در نظر گرفته میشود.
این کلاسها برای پدر و مادرها بسیار لازم و ضروری است. هرچند برخی از آنها زمان زیادی را برای کودک خود صرف میکنند، این زمان صرف رفتارهای غیرآگاهانه و غیرعلمی با کودک میشود. برخی از والدین حتی نمیدانند کودکآزاری چیست و چه کاری را انجام دهند کودکآزاری است. در نهایت باید بگویم کودکانی چون حدیثه کم نیستند و شاید از میان دهها پرونده یکی مانند حدیثه، نیما، باربد و… رسانهای میشود و این معضل زمانی حل خواهد شد که ما به جامعه بایدها و نبایدهای رفتار با کودک را آموزش بدهیم.