خبر زنی که شوهرش را کشته دیگر در صفحه حوادث روزنامههای ایران داغ و استثنایی نیست. زندانهای ایران در طول دهسال گذشته شاهد افزایش شمار زنان متهم به قتل همسران خود بودهاند، پدیدهای که تا پیش از این امری بیسابقه به شمار میرفت.
چهارشنبه ۱۹ آبان برای هشتمین بار لیلا زنی که متهم است شوهرش را با زنجیر موتورسیکلت خفه کرده است به پای میز محاکمه رفت. لیلا که از سال ۱۳۸۲ در زندان به سر میبرد همچنان منکر قتل شوهرش هست و مدعی است که او خودکشی کرده است. اما دخترش در دادگاه علیه او شهادت داد.
یک وکیل دادگستری در ایران که نخواست نامش فاش شود میگوید: “شوهرکشی یک پدیده جدید در ایران است. من به ندرت مواردی مشابه را ۳۰ یا حتی ۲۰ سال گذشته به یاد میآورم.”
آمار دقیقی از تعداد شوهرکشیها در ایران وجود ندارد. سمیرا کلهر پژوهشگر اجتماعی که اخبار قتلهای خانوادگی منتشر شده در یکی از روزنامههای ایران از اواسط دی ماه ۱۳۸۵ تا اواسط دی ماه ۱۳۸۶ را بررسی کرده دریافت که شوهرانی که توسط همسر خود به قتل رسیدهاند ۲۲ درصد کل مقتولان را تشکیل میدهند. این در حالی است که زنانی که توسط شوهرانشان به قتل رسیدهاند نیز ۲۷ درصد کل مقتولان خانوادگی را شامل میشدند.
این آمار البته نباید شامل مواردی شود که زنان با همکاری شخص سومی قتل را انجام دادهاند. دکتر شهلا معظمی و محمد آشوری استادان دانشگاه تهران و پژوهشگران مؤسسه تحقيقات علوم جزايي و جرمشناسي از معدود کسانی هستند که تحقیقی درباره شوهرکشی زنان در ۱۵ استان ایران انجام دادهاند. در تحقیق آنها در حالي كه مردان در تمام موارد شخصا مرتكب قتل شدهاند، تنها حدود یک سوم شوهرکشیها مستقیما توسط زن انجام شده و بقیه با کمک شخص سومی انجام شده که اغلب مردی بوده که با آن زنان رابطه داشته است.
آنچنان که سرهنگ مصطفی رجبی؛ معاون مبارزه با جرائم جنایی پلیس آگاهی اعلام کرده به طور کلی تقریباً ۳۳ درصد از قتلهایی که سالیانه در کشور اتفاق میافتد مربوط به قتلهای خانوادگی است. این در حالی است که بیست سال پیش این رقم حدود ۱۶ درصد بود.
دكتر محمد آشوري در تحليل نتايج به دست آمده از تحقيق خود درباره همسركشي به روزنامه همشهری گفته بود: “در كشور ما درصد جرايم ارتكابي به وسيله زنان بسيار پايين است ولي در جرم همسركشي متاسفانه آمار در مورد زنان بالاست.”
در جامعه ایران که همسرکشی به طور سنتی قلمرویی مردانه به شمار میرود که زنان همیشه قربانیاش بودند، این اتفاق مهمی است. سالهاست که در ایران پدیدهای با نام قتل ناموسی وجود دارد. ماده ۶۳۰ قانون مجازات اسلامی به شوهر اجازه داده که در صورتی که همسر خود را در حال زنا با مردی دیگر ببیند و بداند که زن با رضایت در حال انجام این کار است، میتواند در همان حال هر دوی آنها را بکشد. اما در عمل چنین اتفاقی با این شرایط نادر نمیافتد و بسیاری از مردانی که مرتکب قتل شدهاند همسر خود را نه هنگام ارتکاب عمل بلکه تنها به صرف حسادت، توهم خیانت و یا ترک آنها کشتهاند.
يكی از مهمترین عوامل قتل شوهر توسط زنان نیز ناشی از میل شدید به انتقامی بوده است كه در آنان در جريان مواجهه با خيانت شوهر و برقراری روابط نامشروع او با زن ديگری ايجاد شده است. مطابق تحقیقات معظمی و آشوری، خيانت مرد انگیزهای برای دوسوم شوهركشيها بوده است.
علاوه بر این بسیاری از زنانی که دست به خشونت میزنند، خود قربانی خشونت در خانواده بودهاند اما نتوانستهاند حق خود را از طریق مجاری قانونی بگیرند. نتایج تحقیق معظمی و آشوری نشان میدهد ۵۸ درصد زنان با وجود این که قصد طلاق داشتهاند به دلایلی از جمله مخالفت شوهر، والدین، وجود فرزندان و نیاز مالی، نتوانستهاند چنین کنند و در نهایت اقدام به از بین بردن همسر خود کردهاند.
سالهاست که فعالان حقوق زن در ایران خواستار آن هستند تا حکومت خانههای امنی برای زنانی که در معرض خشونت هستند تدارک ببیند اما دولت با استناد به فقه اسلامی، خروج زن بیاجازه شوهر از منزل را ناصواب میداند و به همین سبب حاضر به چنین کاری نمیشود. به عبارت دیگر زن برای این که در جایی زندگی کند که پیوسته هراس از خشونت نداشته باشد هم باید از همسرش کسب اجازه کند.
فاطمه از جمله کسانی است که دیگر نتوانست تاب بیاورد. این زن متهم به قتل همسرش ده سال بود که در زندان عادلآباد شیراز به سر میبرد. وکیل فاطمه توانست رضایت اولیای دم را جلب کند تا فاطمه اعدام نشود. فاطمه میگوید: “بعد از این که به شوهرم سم دادم و مرد، دستانش را قطع کردم. دماغم را با همین دستانش شکست.”
جالب اینجاست که زنان همسرکش با خشونت بيشتري مرتكب قتل میشوند انگار که میخواهند تقاص تمام سختیهای زندگی را یکجا از شوهر بگیرند. بهجت کریمزاده که هماکنون در زندان رجاییشهر کرج منتظر اجرای حکم اعدامش هست، همسرش را در مقابل چشمان سه فرزندش به اتفاق شریک جرمش خفه میکند. او گفت: شوهرم را خفه کردم بعد که نگاهش کردم از ترس این که نکند، نمرده باشد خودم با چاقو سرش را بریدم.
شباهتهای یکسانی در اکثر زنان شوهرکش وجود دارد. آنها در مناطق حاشیهنشین و فقیر شهرهای بزرگ زندگی میکنند. اکثر آنان تحصیلاتی زیر دیپلم داشتهاند و تنها به شغل خانهداری مشغول بودهاند. معمولا در سنین پایین و به علت فقر خانوادگی مجبور به ازدواج شدهاند و اختلاف سنی زیادی با همسرشان داشتهاند. چنین زنانی دانش کافی ندارند تا شاید بتوانند چاره بهتری برای تغییر وضعیت موجود انتخاب کنند و مستاصل و گرفتار، آخرین راه فرار خود را از میان بردن همسر میبینند.
داستان اکرم مهدوی زنی که به اتهام مباشرت در قتل همسرش در زندان رجاییشهر کرج به سر میبرد نمونه جالبی است. او پنج کلاس بیشتر سواد ندارد. در خانوادهای فقیر بزرگ شده و در سیزده سالگی مجبور میشود تا با پسر داییاش ازدواج کند. بعد از این که میفهمد شوهرش زن دیگری گرفته طلاق میگیرد و در سن ۲۰ سالگی به اجبار پدرش این بار با عتیقهفروشی ۷۵ ساله ازدواج میکند. او مدعی است که پس از مدتی متوجه میشود که شوهر دومش دختر نوجوانش را مورد آزار جنسی قرار میدهد. اکرم درخواست طلاق میکند اما قاضی موافقت نمیکند. او بالاخره مردی را پیدا میکند که حاضر است در قتل همسرشریک جرم اکرم شود.
بررسیهایی که در مورد ۱۰ تن از زنان شوهرکش در زندانهای اوین در تهران و رجاییشهر کرج انجام دادم، نشان میداد که همه زنان با برنامهریزی و نقشه قبلی مبادرت به قتل کرده بودند. ۹ نفر از زنان به هیچ وجه از قتل همسرانشان پشيمان نبودند و هشت نفرشان حتی خود را بیگناه میدانستند.
دکتر معظمی نیز درباره رفتار متهمان پس از همسر کشی براساس تحقیقاتش گفته است: “اغلب مردان پس از اقدام به عمل منجر به قتل، با انتقال همسر خود به بيمارستان سعی در نجات او داشتهاند، و بيش از يک چهارم از مردان همسرکش در زندانهای کشور، خود را به پليس معرفی کردهاند. ولی زنان معمولا بعد از قتل، خود را بیگناه دانستهاند و حتی پس از سالها حبس، اقرار به قتل نمیکنند.”
نابرابری میان زن و مرد اما در مجازات قاتلان هم به چشم میخورد. دیه زن در قانون مجازات اسلامی نصف مرد است. زنی که شوهرش را کشته به راحتی میتواند قصاص شود اما مردان همسرکش؛ به این دلیل که خون زن، برای آنها نیم بها محاسبه میشود و غالبا خانواده زن قادر به پرداخت مابهالتفاوت دیه نمیشوند از مجازات رهایی مییابند.
تفاوت دیگری که زنان هسرکش برخلاف مردان دارند این است که در طول دوران حبس هیچ ملاقاتی ندارند. آنان به کلی از خانواده طرد میشوند. اکرم که یکبار تا پای چوبهدار هم رفته به من گفت: “هیچ وقت یادم نمیرود خانوادهام حتی موقع قصاصم هم نیامدند.”
البته او شانس آورد. چرا که گروهی از فعالان حقوق بشر توانستند یکی از اولیای دم مقتول را راضی کنند تا از قصاصش بگذرد. اما اکرم همچنان در زندان میان مرگ و زندگی مردد است. او یا باید پول دیه مقتول را بدهد و از مجازات رهایی یابد و یا بقیه اولیای دم باید سهم فردی که اکرم را عفو کرده بپردازند تا او اعدام شود.
اکرم با تمام سواد کمی که دارد ریشه اصلی شوهرکشی را در نابرابریهای میان زن و مرد میداند و میگوید: “اگر خانواده من بین دختر و پسرهایشان فرق نمیگذاشتند، من الان این جا نبودم.”