ابقای نقش فرودست زنان در حوزه ی تولید فرشهای دستباف (۱)

0
181

تا قانون خانواده برابر: مقاله حاضر، مطالعه موردی انجام شده توسط زهره قوام شهیدی[1] در سال 1991 در زمینه زنان فرشباف ایرانی در دو منطقه کلار و نجف آباد است. این تحقیق در دوبخش منتشر می شود. در بخش حاضر، مباحث نظری و ادبیات تحقیق و در بخش بعدی، روش و یافته های مطالعه ی موردی درباره ی قالی بافها، با تمرکز بر نظام تولید، سطح دستمزد و شرایط کار بررسی می شود.

مقدمه

فرش بافی در خانه، کار طاقت فرسایی است که در ایران 90 درصد زنان طبقات کم در آمد روستایی یا مناطق توسعه نیافته ی شهری، انجام می دهند.

این زنان برای گذران خود و خانواده هایشان به در آمد فرش بافی وابسته اند. این مقاله این بحث را طرح می کند که مناقشه میان ایدئولوژی جنسیت و واقعیات اقتصادی، با نگاه داشتن زنان در خانه برای کار، می تواند حل و فصل شود.

مشاغل خانگی، زنان را در فضای تعیین شده ی فرهنگی آنها حفظ می کند، و ملزومات ایدئولوژی جنسیت که خواهان تفکیک جنسیتی نیروی کار است، ضرورت کار کردن برای تامین خانواده در بیرون از منزل، برای مردان در حالی که زنان برای مراقبت از خانواده در منزل می مانند را در بر دارد.

این تنظیمات در مشاغل خانگی با وجود گستردگی، می تواند حتی بی آنکه در آمد آن برای خانواده و یا سهم آن در اقتصاد ملی به رسمیت شناخته شود، کاملا ماندگار باشد.

استفاده از ایدئولوژی جنسیتی استراتژی ای است که به شیوه های مختلف، اقتصاد بازار آزاد برای کسب ارزش افزوده ی بیشتر از زنان، به کار می برد.

استثمار و فشار تولید خانگی فرش دستباف، به احتمال زیاد، تا زمانی که دولت تغذیه کننده ی ایدئولوژی جنسیت در ایران است ادامه خواهد داشت.

درک فمینیستی از منزلت زنان در ایران مشوق تحلیل موضوعات مهمی شده است[2]. با این حال اشتغال خانگی زنان کم درآمد و سهم اقتصادی آنها در بقای خانواده و در اقتصاد ملی، نظریه پردازی نشده است[3].

این مقاله تحلیل موشکافانه ی تجربی ای است از صنعت خانگی قالیبافی، که در پی (درک) ماهیت این صنعت است و بر خانه به عنوان یک واحد تولیدی، در دو نقطه از ایران (کلار و نجف آباد) تمرکز دارد.

این مطالعه معتقد است که هر کوششی برای درک فرودستی زنان طبقات کم در آمدتر باید شامل ابزارهای تحلیل جنسیتی و طبقاتی باشد. به نظر من جایگاه فرودست زنان در صنعت قالیبافی در ایران محصول رسوخ سرمایه داری (اقتصاد غیر رسمی) در خانه و ایدئولوژی جنسیتی مردسالارانه است که روابط اجتماعی فرودستانه/ فرادستانه را در سطح خانوار حفظ می کند.

نویسنده از قالی بافان، ماموران دولتی و شرکت های فرش ایرانی برای فراهم کردن فرصت های مصاحبه و همچنین از همکاران برای اظهار نظرهایشان سپاسگذار است.

ابتدا این مطالعه مختصرا به ادبیات کارخانگی موجود اشاره می کند و مردسالاری ایرانی و نهادهای تاثیر گذار آن از قبیل قوانین دولتی و رسوم دینی و فرهنگی را می کاود.

ادبیات پژوهش با بحثی درباره ی اقتصاد غیر رسمی تا آنجا که به تاثیرات مردسالاری بر زنان و کار خانگی مربوط است، ادامه می یابد.

بخش دوم بررسی مطالعه ی موردی ای درباره ی قالی بافها، با تمرکز بر نظام تولید، سطح دستمزد و شرایط کار است.

در نهایت آنچه که زنان فرش باف به دست می آورند یا از دست می دهند مورد بحث قرار گرفته است.

نکات مهم نظری

باید توجه شود که این مطالعه نه تحلیل فمینیسم در جهان سوم است نه پیمایشی در باب جنبش مقاومت زنان در برابر نهادهای ظالمانه در جهان سوم. موهانتی[4] و همکاران تاکید می کنند که بیشتر مطالعات زنان جهان سومی در کشورهای چند ملیتی ، به همان اندازه که آنها را قربانیان سرمایه چند ملیتی می داند، قربانی سنتهای کور جنس فرهنگی خود نیز می داند[5].

او به این مطالعات به عنوان جهت یافته به سوی قربانی اشاره می کند. و به محققان درباره ی خطر اینکه زنان را قربانی معرفی کنند، هشدار می دهد[6]. بی شک بحث موهانتی حقایقی را در بردارد. زنان باید به عنوان ابژه و همچنین واجد عاملیت مطالعه شوند. گرچه کسی نباید به منشا مشکلات بیش از حد بزرگنمایی شود، اما نظامهای اقتصادی ظالمانه و مرد سالاری به شکل نظام مند زنان را در فضاهای عمومی و خصوصی قربانی می کنند.

همچنین، این که زنان خود به عنوان کارگزاران حفظ مردسالاری، عمل می کنند موضوع دیگری است که باید در ادامه مطالعه شود.

به طریقی مشابه مقاومت زنان در برابر نهاد های ظالمانه، به عنوان موضوع مطالعه نیازمند اطلاعات گسترده و تحلیل جزئیات است که خارج از حوصله ی این بحث است.

این مطالعه چهارچوب کاری خود را در مطالعات نظری و تجربی درباره ی زنان و توسعه ترسیم می کند[7]. توجه ویژه بر ادبیات با تمرکز بر کارخانگی صنعتی و ایدئولوژی جنسیتی دارد(4) این ادبیات بر تحلیل دوگانه سیستم اقتصادی و ایدئولوژی جنسیتی به عنوان ابزارهای اولیه برای تشریح فرودستی زنان نیاز دارد، در سطح نظری بارت استدلال می کند به تجمیع رویکردهای مارکسیستی و فمینیسم رادیکال برای تشریح ستم بر زنان نیاز است. او بر دو مبنای مادی و ایدئولوژیکی که روابط جنسیتی را می آفریند و به تشریح ستم بر زنان کمک می کند، تاکید دارد[8]. کار غیر قابل تصور مریا میز بر روی زنان نخ ریس نرساپور هند، با بحث بر روی اینکه زنان هم در تولید برای زندگی و هم در تولید برای بقا مشارکت می کنند، معنای جدیدی به تولید زنانه بخشیده است. او همچنین بحث می کند که چگونه تفکیک میان نیروی کار توسعه می یابدو چگونه تغییرات در نیروی کار برای خدمت به منافع طبقه سرمایه دار خلق و حفظ می شود.

همچنین بحث می کند که سرمایه داری و ایدئولوژی مردسالاری کار زنانه را با خانه داری نامیدن آن، کم ارزش قلمداد می کند و بنا براین فرودستی و استثمار زنان در خانه و در اقتصاد غیر رسمی و بازار جهانی را توجیه می کند![9] رابطه بین طبقه و جنسیت همچنین در کار تجربی بریک[10] درباره ی فرش بافان ترکیه تجسم یافته است.

فرش بافی فعالیتی است بر مبنای جایگاه فرودست زنان در خانوار و وابستگی خانوارهای فقیر و بدون زمین به درآمد فرش بافی[11] در موافقت با بارت و میز، بنریا و رالدن، استدلال می کنند که ستم بر زنان نه تنها باید به لحاظ نظری بلکه به لحاظ تاریخی نیز باید تشریح شود و باید در واقعیت ویژه ای که ایدئولوژی و زندگی مادی در آن تعامل دارند، آزمون شوند.

یک تحلیل تاریخی تشریح می کند که چگونه جنسیت و طبقه با هم ارتباط درونی دارند و به لحاظ اجتماعی ساخت می یابند[12]. چهارچوب نظری در کار تجربی میز در نخ ریسان(1982)، و بعد از آن توسط بنریا و رالدن در آزمایش کار خانگی صنعتی در مکزیکوسیتی(1987)، بر ارتباط بین طبقه، جنسیت و فرودستی زنان متمرکز شده است. فرودستی زنان در عرصه نظام اقتصادی و ایدئولوژی جنسیتی در جهان سوم، دشواریهای مفهومی ای آفریده است که در یافته های تجربی میز، بنریا و والدن، روشن شده است. بنریا و رالدن، با مطالعه فرایندهای تاریخی ساختاریابی طبقه کارگران خانگی نتیجه می گیرند که مجموعه ی عواملی از قبیل مالکیت بر ابزار تولید و دستمزد و تفکیک جنسی نیروی کار در کنار ارزش های ایدئولوژیکی داده شده به فعالیتهای بازتولیدی خاص زنان از قبیل خانه داری، مادری و قرارداد ازدواج، زنان را در جایگاه فرودستی قرار می دهد و دسترسی و کنترل منایع را برای آنان محدود می کند. در پی این موضوع ظرفیت شناسایی ترتیبات امتیاز بخش، کم می شود[13]. با به کار گیری این چهارچوب مفهومی، من ترجیح می دهم توجه کنم به این که گرچه ممکن است نظام اقتصادی (سرمایه داری) و ایدئولوژی جنسیتی (مردسالاری) در سطح نظری از هم جدا شده باشند، اما در واقعیت عملی، ارتباط تنگاتنگی بین این دو عامل وجود دارد و نظامهای ترکیبی می توانند فرودستی زنان را توضیح دهند. زنان به علت طبقه ی اجتماعی – اقتصادی و جنسیت شان فرودست هستند. ضرورت کار برای بقا فرد را در معرض تمامی انواع بهره کشی ها شامل روابط کاری استثمار گرانه در اقتصاد غیر رسمی قرار می دهد. در جوامعی که مردسالاری قدرتمندانه روابط اجتماعی و خانوادگی را سامان می دهد، و نقش های تولیدی زنان را کم ارزش یا بی ارزش تلقی می کند، زنان نسبت به مردان در فرودستی اقتصادی اجتماعی قرار می گیرند. اما نه مردسالاری نه سرمایه داری به خاطر تنوع تاریخی و نمودهای مشخص در جوامع مختلف عمل آنها نمی توانند یکسان در نظر گرفته شوند. عمل و تاثیر آنها بر زندگی زنان باید در درون هر فرهنگ ویژه ای (جداگانه) مطالعه شود. تنها پس از آن است که ما می توانیم نتیجه گیری های تعمیم یافته ای درباره ی جایگاه فرودست زنان ترسیم کنیم.

با استفاده از این چهارچوب مفهومی، این تحقیق پرسشهای زیر را درباره ی فرش بافان ایرانی طرح می کند: راهبرد های به کار گرفته شده توسط خانواده های کم درآمد برای حل تناقض میان ایدئولوژی جنسیتی مثلا (مرد نان آور، زن خانه دار) و واقعیت های سخت اقتصادی مثلا وقتی که زنان باید درآمد نقدی داشته باشند چیست؟ چرا فرش بافی زنانه شده است؟ چه چیزی دستمزد کم زنان را توجیه می کند؟ درک زنان از موقعیت فرودست خود چیست؟ راهبردهای آنان برای توافقات کاری بهتر چیست؟

برای پاسخ به این سئوالات، این مقاله ابتدا درباره ی پدرسالاری ایرانی و پیوند آن با نهادهای قدرت همچون قوانین حکومتی و آداب و رسوم دینی و فرهنگی بحث می کند. سپس اقتصاد غیر رسمی و پیوند میان مردسالاری و سرمایه داری که خود را در پس زمینه ی ایرانی نشان می دهد، می کاود. نهایتا مطالعه ی موردی فرش بافانی را ارائه می دهد که توضیح می دهند چگونه آن چه در بالا گفته شد خود را در جایگاه فرودست زنان فرش باف در صنعت فرش دستباف ایرانی نشان می دهد.

مردسالاری ایرانی

ادبیات فمینیستهای سوسیالیست درباره ی مردسالاری، درکی از رابطه ی میان مردسالاری و طبقه تحت سرمایه داری را ارائه می دهد[14]. گرچه چون فرش بافی فرآیند تولید مشابهی را در نظامهای روستایی و عشایری و سرمایه داری داشته است نیاز به تعریف گسترده تری از مردسالاری که واقعیتهای ویژه ی تاریخی و تجارب توده ها در فرهنگ های یژه را در بر داشته باشد، وجود دارد. مردسالاری می تواند همچون مجموعه ای از باورها و ایستارها نسبت به همه پدیده هایی که نقش ها و قواعدی که ترتیبات متفاوتی از روابط بین زنان و مردان را ایجاد می کند، در نظر گرفته شود.

این نه مستقر است و نه سیال، این تنوع و ثبات را در نظامهای اقتصادی اجتماعی، فرهنگ و زمان نشان می دهد. همچنان که راکلن و بنریا توضیح می دهند، ایدئولوژی جنسیت شامل رتبه بندی ویژگی ها و فعالیت ها به شیوه ای است که مردان از ارزش افزوده بهره مند شوند و بنابراین دسترسی بیشتری به منابعی دارند که فرادستی مردانه و فرودستی زنانه را موجب می شوند.

مردسالاری ایرانی، همچون دیگر کشورهای در حال توسعه از یک معبر تاریخی گذشته است. همچنان که مردسالاری کهن که کاندیوتی از آن به عنوان مردسالاری کلاسیک یاد می کند، هنوز در برخی از نقاط ایران وجود دارد، شکل های جدید مردسالاری در نتیجه ی تغییرات اقتصادی و سیاسی دوباره ساخت یافته اند. مردسالاری کلاسیک که به پیرمردان در جوامع گسترده کشاورزی اقتدار فراگیر بر هر کس دیگر را می داد در حال گذار به نظامی است که به زبان ساده، به مردان، اقتدار بر زنان را می بخشد[15]. این روابط زنانه–مردانه به حوزه های فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی درون خانوار به اندازه ی بیرون آن رسوخ کرده است. قوانین رسمی و معمول ایران که ایدئولوژی جنسیت در ایران را ساختار می دهند ریشه در فرآیند تاریخی پیچیده ی اوج و حضیض امپراتوری ایرانی، تاثیر اسلام بر فرهنگ ایرانی و نهایتا جایگاه منحصر به فرد ایران در بازار جهانی دارند.

تحلیلی از روابط کنونی جنسیت در ایران، روشن می کند که فرودستی زنان در روابط تاریخی تولید ریشه دارد و صورت بندی ایدئولوژی جنسیت در میان رسوم و قوانین رسمی توسط دولت تقویت می شود. همچنان که «پاکیزگی» تاکید می کند. «کوشش برای درک زن ایرانی امروز، از طریق بررسی قوانین رسمی مربوط به زنان و به همان اندازه از طریق بررسی قوانین نانوشته امکان پذیر است»[16]. طبق رسوم نوزادان پسر ارزشمندتر تلقی می شوند، به خصوص در طبقات روستایی و طبقه سنتی بازاری در ایران. ضرب المثل قدیمی ایرانی می گوید «دختران به ما تعلق ندارند، آنها مال غریبه ها هستند»؛ به این معنا که یک دختر نیاز به حمایت مالی، جسمانی و احساسی پدر و برادرانش دارد و سپس با ازدواج به غریبه ها داده می شود. در حقیقت «غریبه» یک اصطلاح واقعی است از آنجایی که درصد بزرگی از ازدواج ها در مناطق روستایی و برخی مناطق شهری به خصوص در میان طبقه ی پایین یا بخش های پایینی طبقه متوسط، هنوز «ترتیب داده می شوند» و دختران حرف زیادی برای گفتن در این مورد ندارند.

هنگامی که مبادلات ازدواج (جهیزیه و مهریه) بین پدر عروس و پدر داماد انجام شد، عروس به عنوان فردی که باید به حمایت مالی همسرش وابسته باشد، وارد خانواده ی همسرش می شود. باید توجه شود که اکثریت این عروسهای جوان در خانه در تولید برای مصرف و تولید برای زندگی می کوشند. گرچه این فعالیتها به عنوان کار ارزشیابی نمی شوند و بنابراین از پاداش مالی و احساسی ای برخوردار نیستند.

 هم رسوم و هم قوانین یک زن جوان متاهل را موظف می کند که از همسرش اطاعت کند و خود را فدای فرزندانش کند و در برخی موارد از افراد پیرتر خانواده ی همسرش [نیز] مراقبت کند و [حتی] به عنوان یک زن مسن او از همسرش مراقبت کند. یک مطلع به من گفت که او پیرزنی را دیده است که صورت شوهرش را اصلاح می کرده است وقتی از او پرسیده بود چرا او این کار را می کند او پاسخ داده بود: «این کار را برای 50 سال کرده ام.» رفتار مقبول مردان و زنان و ایستارهای عمومی آنها در زندگی عموما، و نقش زنان خصوصا̋، در شبکه ی پیچیده ای از جامعه پذیری ای که از خانه شروع می شود، درونی می شود[17].

فرودستی زنان به بیرون از خانواد نیز گسترده شده است. تعاملات اجتماعی در خارج از خانه برای زنان محدود شده است. زنان بیوه و زنان مجرد بدون همراهی مردی از وابستگان، سوژه ی آزار و شایعه می شوند[18]. بیشتر تصمیم گیری ها در روابط اجتماعی، در تسلط مردان خانواده است. روابط بین زنانی که با هم نسبتی ندارند به دقت توسط پدر و بعدها توسط همسر موشکافی می شود.

 بازتولید مردسالاری با کنترل خانواده توسط ایدئولوژی دولتی که همان ساخت یابی اجتماعی خانواده و خانوار از طریق نظام آموزشی، رسانه و نهاد های مذهبی است، گره خورده است. تک همسری و چند همسری، ازدواج دائم و ازدواج موقت، خانواده ی هسته ای یا گسترده بسته به جهت گیری ایدئولوزیک دولت جایگزین می شوند. ایدئولوژی دولت، چه مدرنیسم سکولار تحت حاکمیت پهلوی یا حکومت مذهبی تحت حاکمیت جمهوری اسلامی ارزش ویژه ای به فعالیت های اجتماعی اقتصادی زنان می دهد و جایگاه ویژه ای برای فعالیتهای زنان در سیاستهای عمومی اقتصادی و اجتماعی قایل است. تحت حاکمیت شاه، ایران دوره ای از مدرنیزاسیون سریع را تجربه کرد. عرفی شدن و اصلاحات قانونی به خصوص درباره ی جایگاه زنان بخشی از برنامه ی بزرگتر «توسعه» اقتصادی اجتماعی بود. حق رای زنان، قانون حمایت از خانواده که چند همسری را ممنوع می کرد و حق شوهر در طلاق را محدود می کرد بخشی از برنامه ی مدرنیزاسیون شاه بود، تا او را در جامعه ی جهانی به عنوان «شاهی مدرن» بپذیرند[19]. اصلاحات قانونی و اجتماعی-اقتصادی شاه، مردسالاری مدرن را به جای مردسالاری کلاسیک نشاند، نظام اقتصادی سرمایه دارانه ای که به هر مردی امتیازات اجتماعی-اقتصادی می بخشد و بنابراین همچنان فرودستی زنان را تضمین می کند.

جمهوری اسلامی قانون حمایت از خانواده را غیر اسلامی و بنابراین غیر قانونی اعلام کرد. «اسلامی کردن» سریع ایران به ویژه در مسایل مربوط به زنان در کانون سیاستهای عمومی قرار گرفت. باید توجه شود که عامل مهم در ساخت یابی ایدئولوژی جنسیت در ایران ارزشهای اسلامی و تاثیر آنها بر زندگی روزمره ی مردم است. برای مسلمانان اسلام نه تنها یک ایمان است بلکه شیوه ی زندگی است که نقش مهمی در شکل گیری ایستار مردم و رفتارهایشان نسبت به همه ی پدیده ها از جمله ایدئولوژی جنسیت ایفا می کند.

رسمیت یافتن شیعه و مشارکت آن در مردسالاری کلاسیک از قرن هفتم در قوانین رسمی و سنت تجلی یافته است. مثلا شریعت ترتیبات ویژه ای را در رابطه ی بین زن و مرد ضروری می شمارد[20]. شریعت حقوق و وظایف ویژه ای برای مسلمانان قائل می شود به خصوص در مورد رابطه ی بین زن و شوهر و فرزندان. شریعت مجموعه ای از تفسیرهای قرآن و حدیث است که مقرراتی برای زندگی روزمره ی مسلمانان دارد. به خاطر تفسیرهای مختلف قرآن و حدیث، شاید شریعت منعکس کننده ی آموزه های حضرت محمد نباشد. 

همچنان که افشار می گوید: تفاسیر متنوع از دستورات قرآن، فقدان یک چهارچوب ایدئولوژیک یا نظام باورهای دینی مشخص را به ذهن متبادر می کند، در واقع ایدئولوژی های مستقر در سطح روابط اجتماعی هستند که فرودستی زنان را ناگزیر می سازند[21].

باید توجه شود که بیشتر تفاسیر کار مردان برگزیده ای بود که بعد از مرگ حضرت محمد در عربستان و بعد در ایران به قدرت رسیده اند. مرنیسی می گوید اگر حق زن برای برخی مردان مسلمان یک مشکل است، این نه به علت سنت های اسلامی یا حضرت محمد و یا قرآن است، بلکه به زبان ساده به این دلیل است که این حقوق با منافع مردان برگزیده در تضاد است. رهبران برگزیده می کوشند تا ما را متقاعد کنند که نگاه خودبزرگ بینانه، به شدت ذهنی و متوسط آنان به فرهنگ و جامعه مبناهای مقدس دارد[22]. شریعت در شکل کنونی اش با مناسب دانستن خانه به عنوان جای زنان و تقدیر از اطاعت از مردان به عنوان رییس خانواده، مردسالاری کلاسیک ایرانی را مشروعیت می بخشد. الافغانی که یک متخصص علوم دینی (فقیه) است، این گونه خلاصه می کند، به نظر می رسد که الله زنان را برای تولید مثل، پرورش نسل آینده مسئولیت خانواده آفریده است[23].

یک دختر، همسر و مادر «خوب» بودن، الگویی است که متخصصان دینی از زنان برساخته اند. حکومت تصویر یک زن کامل مسلمان را از طریق کانالهای سیاسی و اجتماعی باز آفرینی و تشویق می کند[24]. طبق گفته ی الفاروغی، جامعه ی قرآنی، جامعه ای مردسالار است که مردان در آن واقعن از برتری جسمانی، اقتصادی و توان رهبری برخوردارند[25]. برخی حتی باور دارند که عادلانه بودن برتری مردانه به لحاظ بیولوژیک مقدر شده است: «همچنان که تجربه ی مشترک ثابت کرده است، مرد به لحاظ جسمانی و عقلانی بر زن که بیشتر احساساتی است برتری دارد»[26]. «براساس تفاوت های بیولوژیک، وظایف متفاوتی بر عهده ی مردان و زنان است. برعهده ی مرد است که در هیاهوی زندگی بماند و از خانواده اش حمایت کند… جسم زن به اندامهایی مجهز است تا فرزند آوری کند و فرزندش را با شیر خود تغذیه کند….آموزش فرزندان نیز وظیفه ی او است»[27]. طبق گفته ی مرنیسی در برداشتهای مسلمانان، جذابیت جنسی زنان مبنای انحراف قدرت و هرج و مرج (فتنه) جامعه است. تفکیک جنسی، ممنوعیت ارتباط جنسی، بکارت و چند همسری ابزارهایی هستند که سکسوالیته ی زنان را کنترل می کنند[28].

 جملات الافغانی، الفروغی، مصباح و باهنر، تنها تفسیرهایی از قرآن و شریعت برای یک مباحثه ی علمی نیستند، آنها بحث های مهمی از باورهای تاریخی نظامی هستند که ایدئولوژی جنسیتی را ساخت داده است که در فرهنگ مسلمانان درونی شده و رشد کرده است. کودکان در مراحل رشد می آموزند به تفاوتهای بیولوژیکی بین زن و مرد و برآمدهای متفاوتی که این نقشها می آفرینند، باور داشته باشند. نقشهای جنسی ای که عالمان مسلمان به آن باور دارند، چه نتیجه ی تفاوتهای بیولوژیک باشد چه نتیجه ترس از جذابیت جنسی زنان، زنان در خانه محصور می شوند یا برای حفاظت از شیاطینی که در خارج از خانه وجود دارد، یا برای این که هرج و مرج (فتنه) اجتماعی نیافرینند. از این ترتیبات ، تفکیک جنسی کارگران نتیجه خواهد شد. آموزش نقش های جنسی در فرایند اجتماعی شدن، برای ساخت یابی دوباره مردسالاری که تفکیک جنسیتی نیروی کار را توجیه می کند و خانه را به عنوان محل کار زنان و دنیای بیرون از خانه را به عنوان محل کار مردان طراحی می کند، بسیار مهم است.

به عنوان بخشی از این فرایند نقش های جنسی اجتماعی شده، دختران کوچک در روستاهای ایران صنایع دستی و تولیدات خانگی از قبیل فرش بافی را به عنوان بخشی از مسئولیت های خانگی می آموزند. وقتی خانواده های طبقات پایین و بخشهای پایینی طبقه متوسط با واقعیتهای اقتصادی رو به رو می شوند، آنها با تناقض بین کار دستمزدی زنان و برداشتی از نقش جنسیتی که نقش نان آوری یا مشارکت در این نقش را برای زنان مذموم می شمارد، مواجه می شوند. یک راه برای حل این تناقض قرار دادن «کار دستمزدی زنان» در خانه است. بنابراین امتیازات سلسه مراتب جنسیتی در مشارکت زنان برای کار دستمزدی تاثیر می گذارد. تصمیمات درباره ی محل کار و نوع کار مستقیما به جنسیت ربط دارد، به ویژه کار در خانه، زنانه شده است.

مردسالاری و اقتصاد غیر رسمی

 این مطالعه بر آن است که اقتصاد غیر رسمی به عنوان شیوه ی تولید سرمایه دارانه، مبتنی بر روابط کار استثمارگرانه است. کاستلز و پروتز، ویژگی های اقتصاد غیر رسمی را تولید صنعتی کوچک مقیاس در محیطی منعطف با استفاده از نیروی کار خانواده و به دور از مقررات دولت می دانند. اقتصاد غیر رسمی بی ثبات، فصلی است و به جای تولید کننده بر مبنای ظرفیت های بازار سرمایه است که دستمزد کمی در آن پرداخت می شود. به خاطر ساختار غیر متشکل از مقررات دولتی و متحدسازی کارگران می گریزد[29]. گرچه برخی از این ویژگی ها قابل شناسایی در صنایع خانگی نیز هستند اما نقطه ی پیوند میان اقتصاد غیر رسمی و کار خانگی مفقود شده است. این نقطه ی مشترک، جنسیت است که دلیل اصلی فرودستی زنان در این صنعت است. مطالعه ی کار غیر رسمی باید کار خانگی و جنسیت در کار خانگی را به عنوان نکات مهم در نظرگیرد. طبیعت کار خانگی با بازار جهانی پیوند دارد، همچنان که وارد گفته است، بخش غیر رسمی کار، از آن جایی که برخی ویژگی های هر دو [کار دستمزدی و کار خانگی] را دارد ارتبط دهنده ی این دو بخش است. کار غیر رسمی به عنوان کاری که توسط زنان انجام می شود، همچون کار خانگی به بازتولید و بقای خانواده می پردازد[30]. کار خانگی زنان باید در رابطه با کنترل بر فرایند تولید، درجه خودمختاری و درآمد ناچیز آن، بررسی شود[31]. کار خانگی باید از اقتصاد رسمی تمایز یابد، «به عنوان شکلی متفاوت از کار دستمزدی که کارگران کار خانگی را، حتی از روابط کاری پرولتاریا محروم می سازد»[32] و از اقتصاد غیر رسمی سنتی ای که از مردان کارگر بهره می برد همچون ساختمان سازی [محروم می کند]. بریا و رولدن توضیح می دهند که کار در خانه در قلب اقتصاد غیر قانونی است زیرا که شکل بهره کشانه ای از تولید است که از تفاوتهای مبتنی بر جنسیت در خانواده بهره می برد[33].

اقتصاد غیر رسمی، به خصوص شغل خانگی، روابط تولیدی بهره کشانه و کنترل نشده ای است که ترکیبی از سرمایه داری کلاسیک و سرمایه داری پیشرفته را عرضه می کند. تنظیمات تولید در اقتصاد غیر رسمی، به خصوص شغل خانگی، معنا و پیامدهای مشخصی برای کارگران دارد. برخی از اینها شامل عموما بی منزلت دانستن این کار، درآمد کم و شرایط کاری نامناسب است و از آن جایی که زنان به شدت نادیده گرفته می شوند و جایگاه حاشیه ای در اقتصاد و سیاست دارند اغلب کارگران در اقتصاد غیر رسمی از زنان می باشند.

همچنان که مطالعه بنریا آشکار می سازد، فرآیندهای اقتصاد غیر رسمی به جای این که موجب قدرتمند تر شدن کارگران شود، ضعف آنها را تشدید می کند. او می گوید «در واقع این بخش کاملا برای نیروی کار آسیب پذیر ساخته شده است. به ویژه برای زنان که در رده های پایین تر پیمانکاری و اغلب با درآمد پایین و شرایط کاری دائما پرخطر شغل خانگی حضور دارند»[34]. آشکار است که سرمایه گذاران از تفاوت دستمزد کارگران زن و مرد میزان قابل توجهی گرد می آورند. کار در خانه راهبردی است که سرمایه گذاران برای افزودن سرمایه به کار می گیرند. برای کارگران این راهبردی است که درآمدی داشته باشند و خرج خانواده ی خود را بدهند، آن هم به شیوه ای که تضاد آشکاری با ارزشهای دینی و فرهنگی ندارد. جنسیت نقش بسیار مهمی در گردآوری سرمایه ایفا می کند، زیرا زنان کارگر فراوان و ارزان قیمت تر هستند.

نمونه ی من نشان داد که زنان به دلیل دستمزد پایین در قسمت های پیمانکاری به کار گرفته می شوند. نمونه ی بنریا نشان می دهد بیشترین افت درآمد در جایی است که تولید زیرزمینی می شود و به ویژه وقتی که نیروی کار زنانه است[35]. به علت تمرکز زنان در کارهای خانگی همچون مراقبت از کودکان و دیگر انواع کار خانه که به شدت مورد تاکید ایدئولوژی جنسیت است، اولویت های استخدامی زنان بسیار محدود است.

همچنان که پیشتر بحث کردیم، توسعه ی تاریخی مردسالاری سلسله مراتب جنسیت و تفکیک جنسی نیروی کار را به وجود آورد و خانه را مکانی مناسب برای کار زنان دانسته است. از دیگر سو سرمایه داری برای گردآوری سرمایه در جستجوی نیروی کار ارزان است، پیوند سرمایه داری و مردسالاری در صنایع خانگی که زنان طبقات کم درآمد مشغول تولید هستند، آشکار می شود. بنابراین طبقه و جنسیت عوامل مهمی در فرودستی زنان هستند. این پیوند در بافندگان فرش در ایران خود را نشان می دهد.



[1] – گروه علوم سیاسی – دانشگاه ویسکانسین

[2]– عناوینی چون بنیاد گرایی اسلامی و زنان (آذری،1983؛نشاط،1983)، شیعه و زنان(یگانه و کدی، 1986؛ساناساریان،1982)، منزلت زنان ( بک، 1978؛ وطن دوست،1985) و موقعیت اقتصادی اجتماعی زنان در مناطق روستایی ایران(افشار، 1985) مثالهای اندکی از ادبیات [تحقیق] زنان در ایران هستند.

 

[3] – این به خاطر بی توجهی نیست ، زیرا بدانه ی قوی ای از ادبیان تحقیق درباره ی زنان وجود دارد، بلکه به علت شرایط ویژه انجام تحقیق در خارج از ایران است که تا حدی نتیجه محدودیت های امنیتی تحمیل شده بر محققان پس از انقلاب در جمهوری اسلامی است. این در مقابل به محدودیت میدان تحقیق و دسترسی به داده های تجربی می انجامد. علاوه بر این ، کمبود آمارهای مربوط به فعالیتهای اقتصادی زنان در ایران، به خصوص تولیدات غذایی و فعالیتهای خانگی درآمد زا، نتیجه ی برداشت آمارهای در دسترس از مفهوم”نیروی کار فعال” است ،که تحقیق بیشتری درباره ی سهم اقتصادی زنان را می طلبد. برای تحلیل های جزیی تر آماری، نگاه کنیدبنریا(1982).

[4] – Mohanty

[5] – Mohanty a, Russo,Toress,1971:P29

[6] – PP.53-80

[7] – مطالعه ی اشتر بازارپ درباره ی زنان و توسعه در 1970 آشکار کرد که توسعه تاثیر منفی ای بر منزلت اقتصادی زنان دارد و نه تنها بین نقش تولیدی زنان و مردان گسل ایجاد می کند بلکه تفکیک قطعی جنسی نیروی کار در تمام جوامع را موجب شده است. کارهای محققان در تشریح جنبه های مختلف زنان و توسعه فراوانند؛ در ادامه مثال هایی از ادبیاتی بسیار وسیع تر آمده است؛ خانواده ها در جهان سوم (بنریا و سن، 1981؛ باوینیک، لیکت، و مک گریوی، 1983؛ چنی و شمینک،1980؛ هیزار، 1985).

[8] – بخش 7 و 2، 1980، بارت

[9] – Mies, 1982, 1986

[10] – Briek

[11] – Beriek,1987,pp23

[12] – بنریا و رالدن،01987ص 1-16

[13] – بنریا و رالدن،1987. 137-174

[14] – بارت 1980؛ بیکی، 1979 ایزنشتاین، 1979

[15] – برای کاربردهای بیشتر مردسالاری کلاسیک در کشور های اسلامی نگاه کنید به کاندیوتی (1980).

[16] – پاکیزگی، 1978ص.216

[17] – برای اطلاعات جزیی تر درباره ی چرخه ی زندگی زنان و فرایند جامعه پذیری، پاکیزگی را بخوانید (1978).

[18] – گزارش های مردم شناسانه از تاریخچه ی زندگی روزانه ی زنان در مناطق روستایی، درونی شدن ایستارها و رفتارهای مردسالارانه در خانه و بیرون از خانه را نشان می دهد.کتاب اریکا فریدل (1989) درباره ی تجربه ی زنان در یک روستای ایرانی نمونه ی عالی از زندگی زنان روستایی است. همچنین ببینید [کار] باور (1983)، بک (1978)، هری(1989)، هگلند(1983)، تاپر(1978) و ویلیا(1978).

[19] – فرایند دولت سازی در دوران حکومت پهلوی و جمهوری اسلامیحامی سیاست های عمومی شان باشدیاست های جنسی را در مرکز سیاستهای عمومی آنان قرار داد. نجم آبادی(1991) تشریح می کند که چگونه برای پشتیابنی از سیاست های عمومی ]خود[ شاهان پهلوی و جمهوری اسلامی تصویر هایی از زنان مدرن و شایسته آفریدند.

[20] – بین محققان درباره ی تفسیرهای متنوع از قوانین اسلامی عموما و قوانین شیعه خصوصا ، اختلاف نظر وجود دارد. در این مقاله تاکید بر شیعه ی ایرانی است. برای توضیحات جزیی تر درباره ی تنوع تفاسیر بخوانید: یگانه و کدی (1986).

[21]– افشار، 1985صXVI– در دهه ی 1970 شماری از روشنفکران از جمله علی شریعتی فاطمه دختر حضرت محمد را که صبورانه زندگی خود را صرف اسلام ، پدر و همسر و پسرانش کرد را به عنوان الگوی نقش برای زن مسلما طرح کردند. جمهوری اسلامی این الگو را به عنوان نقطه ی معتبری برای جامعه پذیری کودکان اخذ کرده است.

[22] – مرنیسی، 1991،صIX

[23] – مرنیسی، 1991،ص.7- برای تحلیل جزیی تر تفاسیر برگزیدگان مرد از مبناهای اسلامی، ببینید، مرنیسی(1991).

[24] – هرمانسن، 1983

[25] – الفاروغی،1985ص46-62

[26] – مصباح، 1985،ص22

[27] – باهنر ، 1985، ص 38-40

[28] – برای درک تحلیلی از سکسوالیته ی زنان در اسلام ، بخوانید مرنیسی(1987).

[29] – پورتز، کاستلز، بنتن 1989،ص 11-33

[30] – وارد،1990،ص 6-7

[31] – رادکلیف و مین جیون ،1985، ترولا، 1990

[32] – فرچون و پریتس، 1989،ص 78- 94

[33] – بنریا و رولدنف 1987، ص 164-165

[34] ص.185-1989

[35] ص 179 – 1989