تشکل‌گریزی یکی از موانع قدرت یافتن جنبش/زهره اسدپور

1
16

بیدارزنی: چند سالی است که گفتمان و اقدامات بسیاری از کنشگران مدنی از سطح انتقاد و اعتراض فراتر رفته است. اگر در دهه‌ی ۱۳۸۰ بسیاری از فعالیت‌ها با گفتمان «مطالبه‌محوری» صورت‌بندی می‌شد، از ابتدای دهه ۱۳۹۰ به‌تدریج ضرورت ایجاد اشکالِ ایجابی کنشگری مدنی برجسته شده است. صرفاً نقد و نفی شرایط موجود مرکزِ ثقل فعالیت‌های جمعی و جنبشی نیست بلکه برخی از نهادها و فعالان مدنی تلاش دارند «برنامه‌های ایجابی» را جایگزین اعتراضات سلبی کنند. دغدغه کنشگرانِ حوزه‌ها و جنبش‌های مختلف به سمت فرا رفتن از اولویت‌بندی مطالبات و خواسته‌ها حرکت کرده و تدوین برنامه‌ها و ترسیم چشم‌اندازهای بدیل برای جامعه‌ای بهتر در دستور کار قرار گرفته است. در این میان، طراحی و تدوین چشم‌انداز و برنامه‌ی اجرایی لاجرم نیازمند ارتباطات بیشتر و همچنین پرداختن به موقعیت‌هایی است که ستم‌ها و تبعیض‌های چندگانه و متقاطع در شرایط واقعی ایجاد می‌کند. دیگر به‌سادگی نمی‌توان مطالبات زنان را از خواسته‌های کارگران، قومیت‌ها / ملیت‌ها، مسائل زیست‌محیطی، حقوق کودکان، مطالبات معلمان و دانشجویان و سایر گروه‌های فرودست تفکیک کرد. در جریان تدوین برنامه‌های ایجابی، لازم است به گره‌گاه‌هایی توجه شود که چه در اهداف و چه در عمل، فصل مشترک کنش‌ها و جنبش‌های اجتماعی مختلف، هم‌زمان دیده شود. بر این اساس، تلاش داریم تا به‌واسطه‌ی انجام مصاحبه‌هایی، زمینه‌ی گفتگو میان کنشگران مختلف را مهیا سازیم تا شاید تلاقی مسائل و مشکلات اجتماعی بتواند فرصت‌هایی برای همگرایی عملی میان کنشگران ایجاد نماید.

در این رابطه از زهره اسدپور، فعال چپ‌گرای حقوق زنان خواستیم نظراتش را درباره چگونگی همگرایی و ساختن برنامه‌هایی ایجابی و متقاطع بیان کند.

شما به عنوان کنشگر حوزه زنان جهت مبارزه با تبعیض‌ها و تحقق برابری، به طور خلاصه چه چشم‌انداز و برنامه‌ای در دستور کار دارید؟ به عبارت دیگر، پیشنهاد‌های ایجابی شما جهت ایجاد شرایط بهتر برای موقعیت زنان چیست؟

پیش از پاسخ به این سوال لازم است دریافت خود از موقعیت زنان جامعه و همچنین دریافت خود را از طیف وسیع زنان و مردانی که به نابرابری جنسیتی معترض‌اند، بیان کنم.

به باور من عمده‌ی زنان جامعه نسبت به فرودستی خود آگاهی دارند، این آگاهی البته همه‌جانبه و دقیق نیست اما فراگیر است. زنان به ویژه نسبت به نابرابری در حقوق مدنی خود آگاه و معترضند. در میان طیف‌های مختلف زنان جامعه آگاهی و اعتراض به نابرابری گاه از حقوق مدنی فراتر رفته و به آزادی پوشش و نابرابری در بازار کار و … نیز می‌رسد. این آگاهی نسبی بستری بسیار آماده برای نضج جنبش زنان فراهم می‌کند، اما آنچه ما با آن مواجهیم جنبشی متناسب با این بستر آماده نیست. به باور من جدای از موانع بیرونی در برابر قدرت یافتن جنبش، عوامل درونی متعددی نیز بر سر راه جنبش وجود دارند.

یکی از این موانع تشکل‌گریزی ما است. ما نیاموخته‌ایم که در کنار دیگری کار کنیم، با اصول و مبانی کار جمعی و گروهی چندان آشنا نیستیم و ظرفیت‌های کار گروهی در گام برداشتن در مسیر برابری را نادیده می‌گیریم. ترجیح می‌دهیم فردی «کار» کنیم تا آن کاری را بکنیم که صلاحدید خودمان است و نیازی نباشد دیگری را متقاعد کنیم. در اینجا نمی‌خواهم وارد این بحث شوم که چه عوامل ساختاری‌ای موجب شده‌اند که این تشکل‌گریزی به وجود آید، اما تاکید دارم که این تشکل‌گریزی به شکل تأسف‌باری فراگیر است؛ مثلا صفحات دنیای مجازی نشان از وجود ده‌ها زنی دارد که در اعتراض به وضعیت زنان می‌نویسند و یا در دنیای مجازی حضوری فعال دارند، اما چند تن از این زنان در گروهی عضوند؟

اگر بپذیریم که مسیر تغییر، مسیر تشکل‌یابی و تلاش گروهی است و از این طریق است که جنبش‌های اجتماعی اعتلا می‌یابند و می‌توانند برای رسیدن به اهداف خود دولت را تحت فشار بگذارند، باید اذعان کنیم هنوز راه چندانی در این مسیر نرفته‌ایم.

از این رو به باور من تشکل‌یابی زنان تناسبی با میزان آگاهی زنان جامعه نسبت به فرودستی خود ندارد. ما علی‌رغم تمام فشارهای امنیتی موجود، علی‌رغم خاطرات جمعی‌مان از سرکوب، می‌بایست به مراتب بیش از این‌ها متشکل شویم و متشکل رفتار کنیم. بر اساس چنین تحلیلی هدف‌گزاری مبارزه‌ی ما کنشگران جنبش زنان، بیش از هر چیز باید تشکل‌یابی، ایجاد گروه‌های شناسنامه‌دار زنان (گروه‌هایی فراتر از گروه‌های کوچک دوستانه و با ایدئولوژی و برنامه‌ی عمل مشخص) و ارتباط این گروه‌ها با هم باشد. چشم‌اندازی که می‌توان از آینده‌ی تغییر داشت، به شدت وابسته به میزان توانایی و تلاش ما در جهت تشکل‌یابی است. هر چقدر در تشکل‌یابی موفق‌تر عمل کنیم چشم‌اندازی امیدبخش‌تر از آینده خواهیم داشت.

با اولویت یافتن حق تشکل‌یابی، حتا کارزارهای ایجابی و یا سلبی، باید گوشه‌ی چشمی به تشکل‌یابی داشته باشند. کارزاری چون کارزار مقابله با خشونت خانوادگی که به هدف تلاش برای تصویب قانونی علیه خشونت خانوادگی است نیز می‌تواند و باید محملی باشد برای جذب نیروهای فعال و تشکل‌یابی کنشگران زنان.

بدیهی است من نیز به عنوان کنشگر چپ‌گرای جنبش زنان که به ضرورت تشکل‌یابی اعتقاد دارم، موظفم هم در ترویج مبانی نظری فمینیسم سوسیالیستی به عنوان مسیر درست کسب برابری بکوشم و هم در تشکل‌یابی بر مبنای همین نگاه و تحلیل سوسیالیستی.

در این چشم‌انداز و برنامه، جایگاه و نقش سایر گروه‌های اجتماعی [مانند کارگران، قومیت‌ها / ملیت‌ها، کودکان، معلمان، دانشجویان و مسائلی زیست‌محیطی] را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که اوضاع گروه‌های مختلف اجتماعی نابسامان است، این نابسامانی تنها با تشکل‌یابی امید بسامان شدن را در خود خواهد داشت؛ اما به باور من در این عرصه باید میان جریان‌های واپس‌گرا و جریان‌های مترقی تمایز گذاشت. جریاناتی که در پی بلند کردن پرچم ناسیونالیسم (فارس، ترک، کرد،…) با عناوینی چون هویت طلبی، ملی‌گرایی، … هستند به عنوان جریاناتی ضد مردمی باید شناسایی شده و مرزبندی دقیق و قاطع با آن‌ها حفظ شود. سخن گفتن از حقوق اقلیت‌ها ضرورتا به معنای حقانیت راه و روش گروهی که از حقوق اقلیت‌ها سخن می‌گوید نیست. به باور من به خصوص جریانات هویت‌طلب در مقاطع مختلف نتوانسته‌اند سربلند بیرون بیایند و ماهیت سکتاریستی خود را برملا کرده‌اند. یکی از این مقاطع، ایستادن در کنار دولت سرکوبگر ترکیه در برابر مبارزان کرد در کوبانی است. دیدیم که چگونه جریان هویت‌طلب ترک در ایران به توجیه‌گر سرکوب و جنایت دولت ترکیه در برابر مقاومت و حماسه‌سازی کوبانی تبدیل شد.

در مثالی دیگر اذعان به ب‌ حقوقی اقلیت بلوچ و ضرورت رفع این بی‌حقوقی، منجر به دفاع از گروه‌های بنیادگرای بلوچ نخواهد شد. هم‌زمان با مرزبندی با جریانات واپس‌گرا باید برای نزدیکی بین تشکل‌های مترقی در جنبش‌های مختلف کوشید. به هر حال مسایل و معضلات اجتماعی در هم تنیده‌تر از آن است که بتوان به بهبود اوضاع زنان در جامعه‌ای که مبتلا به انواع بحران‌ها در بخش‌های مختلف کارگری، زیست‌محیطی و … است، امید داشت؛ به عبارت دیگر حتا هدف بهبود شرایط زنان در گرو ارتقای دیگر جنبش‌های اجتماعی از قبیل جنبش کارگری، زیست‌محیطی و … است.

برای همگرایی و همراهی بیشتر کنشگران حوزه‌ها و جنبش‌های اجتماعی دیگر، چه راهکارها و اقداماتی را در دستور دارید یا پیشنهاد می‌کنید؟ چگونه می‌توان در جهت تدوین برنامه‌ای جامع حرکت کرد که مسائل، منافع و چشم‌اندازهای طیف گسترده‌ای از ذینفعان را در برگیرد؟

به نظرم پیش شرط این همگرایی و همراهی، حساسیت داشتن نسبت به دیگر جنبش‌ها و مطلع بودن از فعالیت‌ها و شناخت آن‌ها است. پیش از هر چیز فعالین جنبش‌های مختلف باید به ضرورت همگرایی پی ببرند. برای تبیین این ضرورت، ارتباطات شخصی و سازمان یافته و یا استفاده از رسانه‌های جمعی برای بحث درباره‌ی اهمیت این ارتباط بسیار کارآمد خواهد بود. با فراتر رفتن از این سطح و تبدیل ضرورت همگرایی جنبش‌ها به یک مسئله‌ی بین جنبشی می‌توان با خرد جمعی شیوه‌هایی مناسب برای همگرایی را یافت.

 

 

یک نظر

  1. من با کلیت نظر ایشان در مورد تشکل یابی ومطالعه در مورد چرایی تشکل گریزی وعلاقه به کار فردی در جنبشها کاملا موافق هستم.اما ضرورت نگریستن به خود را در میان فعالین جنبش زنان منجمله شخص خود ایشان را هم کاملا ضروری میبینم.در مورد باور ایشان به داشتن آگاهی زنان از موقعیت فرودست خود کاملا شک دارم وبه گمان من درصد عظیمی از زنان به چنین آگاهی نرسیده اند وبزرگترین عامل شکست جنبش زنان را هم داشتن همین باور در میان الیتهای این جنبش میدانم که فرصت ارتباط حتی با زنان فعال در شهرستانها وتشکل های دیگر را از دست دادند ودر موارد اندکی هم که تماسی برقرار شد برخورد نامناسب ونگاه از بالایشان موجب دلزدگی افراد شد.